خودمم میگم
یکی اومده بود یارو ۳۰ سالش بود من ۱۳
بهم میگفت اومدی خونه ما فقط باید بع مامانم کمک کنی حرف حرف اومده
پادشاه خونه باباتی کارگر خونه من
حجابتم باید چادری باشی
هرچی بودم باید با من بسازی
با مامانم زندگی باید بکنی
منم گفتم قصد ادامه تحصیل دارم میشه بری بیرون یه لبخند تلخ زدم
یارو پاهاشو این گوریل میکوبید زمین😂😂😂😂
میرفتی از اتاق بیرون میگفتی پسرتون شیرین عقله گویا
وای خدا دور کنه
خوب کردی 😂😂
یکی می‌زدی در باسنش از خونه بیرونش میکردی
چرا خوب خواستگار راه دادین وقتی فقط ۱۳سالت بوده؟عجیبه
من کلاس دوازدهم بودم امتنان نهایی داده بودن در راه بازگشت به خونه تو اتوبوس زن همسایه منو دید یهو بگم گفت میای به پسر من؟؟؟ تو خیلی دختر خوبی هستی چون ابروهاتو ورنداشتی
من یه خواستگار داشتم همسایمون بود اومده بود خونمون میگفت من یه عروس خاکی میخوام که بیاد پیش خودم زندگی کنه
باهام نون و رب بخوره😐
من فکر کردم داره شوخی میکنه زدم زیر خنده
مامانم گفت دختر من سنی نداره بچست گفت اشکالی نداره خودم بزرگش می‌کنم خودم همچیو یادش میدم😐
هنوزم ول نداده
