2777
2789
عنوان

توی دورهمی ها خانواده شوهر

149 بازدید | 15 پست

من کلا با همه جور آدمی زود اوکی میشم 

و زود باهمه صمیمی میشم اما توی این س سال اصلا اصلا نتونستم با خواهر و مادر همسرم اوکی بشم

با ی شهر دیگه وصلت کردم ک کلا مادر شوهر و خواهر شوهرم انگار دشمنشون عروسه

وقتی میریم بیرون اصلا تمایلی ندارم حاضرم تو خونه باشم اما نرم بیرون بخاطر همسرم میرم فقط 

مثلا یکی از رفتارشان اینه ( رفته بودیم بیرون اونا زودتر رسیدن من عادتم برسم سلام میدم ب همه هیچکس جواب منو نداد فقط مادر شوهرم اونم چون نزدیکم بود ) 

اصلا ب من نگاه نمیکنن ( تصمیم گرفتم کلا سلام ندم خیلی شخصیت آدم خرد میشه تو جمع) 

همشون همینجورین از کوچیک تا بزرگ 

یا مثلا تو جمع صحبتهاشون فقط باهم حرف میزنن با من اصلا حرف نمیزنن( من خودم وقتی میبینم پشتشون ب ننه و گرم صحبت باهم هستن اصلا میگم ولش کن چرا خودت کوچیک کنی بری اونجا بشینی ) 

وقتی نزدیکشون میشم حرف زدن قطع میشه همش غیبت فامیلاشون میکنن


کلا فک کن ن تمایل ب دیدن من دارن ن حرف زدن با من 


حیف ک شوهرم دوست داره رفت آمد کنه و اگه نرم ناراحت میشه 

خیلی احساس تنهایی میکنم واقعا تو این شهر 


کلا خودشون اعتراف میکنن مادر شوهر عروساشون دوست ندارن و فقط داماد خوبن 

از همون اول زندگیمون هم با جهازم ایراد گرفتن با اینکه ن عروسی گرفتم ن طلایی ب من دادن 

ن مهریه سنگینی داشتم همش ۱۴ سکه 

ولی اینا رسم دارن مهریه ملک و سکه بدن ب دختراشون 

بعد ب من تیکه میندازه چرا فر نداری 

یا میگه مادرشوهرم جهاز ک خوب ندادین سیسمونی هم حتما میخایید همینجوری بدید کم محلی بی محلی هاشون بماند .

شوهرم میگه خودت برو حرف بزن اما باور کنید اصلا نمیتونم با خانواده همسرم صمیمی بشم 


آنقدر از حرفشون دل آدم میشکن 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شمام میگفتی ماهم خیلی رسما داریم

ما جنوبی هستیم خیلی سخت نمی‌گیریم برای ازدواج ن مهریه سنگین ن جهاز سنگین از پسرم انتظار زیاد نداریم ولی اینا امان امان خدا برای هیچکس نخواد 

ولی ماها خیلی خوش مشربیم😬 هیچ انسانی روی کره خاکی پیدا نمیشه که من نتونم باهاش دوست بشم😂

واقعا خوش باحال عروستون 

باور کنید حس خوب دادن و مهربونم بودن با بقیه انرژی مثبت دادند برمیگرده ب خودمون 

تو همین چند وقت یبار خواهر مریض شد شدید پارکینسون گرفت تو جوونی

اون خواهرش با شوهرش دعوا کردن قرص خورد بستری شد 

مادر شوهرم همش می‌ره دکتر برای دست زانوهایش 

میگم بدی کنی بدی میبینی خوبی ، خوبی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792