منم همین بودم دیگه نیستم اما تو شرایط جدی هستم
متاسفانه منم اینجوریم دیگه ابهت ندارم
یه بار جدی شدم شوهرمو تهدید میکردم پخی زدم زیر خنده
دیگه اونم به یه ورش نشد
وای یادم افتاد تو آسانسور بودم منو خاله ام ی مرد کنارم بود حالا من اونجا غش کرده بودم از خنده خاله امم خندش میگرف با چشماش میگف بسسس کن😂🤣🤣🤣منم عین مستا میخندیدم مرده ایستاده بود بنده خدا
من فکر کنم احساسات و هیجانات واقعی خودتو سرکوب میکنی همش به شکل خنده می ریزه بیرون
مثلا وقتی غمگینی به خودت اجازه نمیدی که غم رو تجربه کنی. هی میخوای پسش بزنی
ولی وقتی احساساتمونو انکار کنیم از بین نمیرن. جمع میشن یه جا میزنن بیرون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
