رویای من شاید از نظر خیلی‌هاتون پیش پا افتاده و کم اهمیت باشه
ولی برای من آرزو و رویاس
منم انقدر قبل خواب بهش فکر میکنن خوابشو میبینم🙁
خواب دیدم کل خانواده داریم میریم سیزده به در
اونم روستایی که سال ها پیش اونجا معلم بیتوته بودم
و الانم که الانه عاشقشم
حتی پدرمم که سالهاست فوت کرده حضور داشت
چند بار خواب رویاهامو دیدم وقتی بیدار شدم فقط اشک ریختم از نرسیدن...💔
چقدر حالم خوب بود
وقتی بیدار شدم اینقدر خوشحال بودم انگار واقعی بود
اینکه با ۴۵ سال سن دلم تنگه کسایی میشه که هیچ وقت از نوزادی تا الان برام ارزش قائل نشدن حالم رو بد میکنه
بودن با اونا برای من رویاست کسایی که اگر یک سالم زنگ نزنم بهشون زنگ نمیزنن به من
من در ظاهر یه خانم موفق قوی
همه چیز تمام
زندگی خوب کار خوب
خوشبختم
ولی در باطن مثل یه کودک ضعیف و بی پناهم که همیشه تو تنهاییم اشکم سرازیره
الان خیلی دلم گرفته
خستم
احساس پوچی و نا امیدی میکنم
باید یه مادر قوی باشم که تو این همه یاس و نا امیدی پشت و پناه دخترم باشم
ولی احساس میکنم از همه طرف تحت فشارم
انگار امسال از همیشه بدتره
نمیدونم چرا هر چی سنم بیشتر میشه بیشتر دل نازک‌تر و ضعیف تر میشم
دوباره از سه شنبه باید بشم یه آدم قوی امیدوار و مدام به بچه ها بگم دنیا قشنگی های خودش رو داره بعد شب بیام خونه نقابم در بیارم و ۴۵ سال غم رو اشک کنم و بزارم بباره
کاش هیچوقت دنیا نمیومدم هیچوقت
همین جا دیدم وقتی یه دختر نو جوان یا جوان از خانوادش می ناله بهش میگن تلاشت رو بکن خودت بکش بالا
من همونم خودم کشیدم بالا شغل دارم خونه دارم پول دارم زندگیم خوبه
ولی از داخل پوسیدم
کودکی و نوجوانی همه عمر آدمه
اگر خوب و خوش بودی که هیچ نبودی تا آخر نابودی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
