2777
2789
عنوان

درد دل

14 بازدید | 0 پست


پولی داشتم گذاشتم سرماشین شوهرم.


ماشینشوعوض کرد


بهش گفتم عید که شد باید مارو ببری یجا تفریح


قبول کرد


مانم اینا رفتن شیراز گفتم بیا ماهم بریم گفت خوشم از خانوادت نمیاد بهم خوش نمی‌گذره باهاشون


ولی هرجایی که گفتی میذیم


گفتم باشه پس بیا بریم خونه عموم یروز


خونه عموم دزفوله


قبول کرد


زنگ زدم زنعموم هماهنگ کردم


شب اومد گفت نمیتونم بیام


چک دارم


منو خجالت کرد پیش اونا


بهونه هزارتاآورد

یبار گفت بچه ها شیطونن

حالا ما می‌خواستیم فقط یروز بریم نه بیشتر

اینطور منو اذیت میکنه

از صبح تا شب کارش شده مغازه

حتی یه روز ازین عید رو نداریم

ازش خسته شدم

بخاطر بچه ها نمیتونم ازش طلاق بگیرم

رفتم تهران لباس بخرم گفت برو اونجا بهت پول میدم

رفتم اونجا هرچی بهش پیام میدادم زنگ میزدم پول نمی‌فرستادد

برا بچه ها لباس خاستم بخرم

بهش گفتم پول بده

قسم خورد که من اگر بخرم پول شب برام میریزه

اونم نداد

میرم کارگاه چله کشی میکنم کار میکنم پولی گیرم میاد

فقط خدا حقیقت دارد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792