موجي به صخره ميخورد ، ميشنوم صدايي مبهم را
اما ،،،، صدايي آشنا
صداي غم كه با هر تپش بر جدارِ قلبِ ترك خورده ام ضربه اي وارد ميكند
دگربار موجي به صخره ميخورد همچو روحِ مِنْ در نبودِ تو
چه دير شناختم اين صدارا قلبِ تَرَك خورده ام شكست...
البته درست يادم نيست يه همچين چيزي اين اولين چيزي بود كه تو بچگي نوشتم