حالم خیلی بده .
دلم از کارای شوهرم خیلی پره ...
انگار نه انگار که ازدواج کرده .شبا دیر وقت میاد .
یه تفریح درست حسابی منو نمیبره . حتی بازارم نمیاد که بریم .
برا یه دور زدن ساده که دلم باز بشه باید یه هفته اسرار کنم .اونم هی امروز فردا میکنه .همونم که میاد ساعت ۱۱ شب میاد که همه بستهس .
عید دیدنی هیچجا نرفتیم.فقط خونه مامانش .
حتی خونه مامانمم نرفتیم .
از روز اول عید باهاش سرسنگینم نپرسیده که چته .
عین خیالش نیست .
واقعا نمیدونم چیکار کنم .
به هرکی میگم اینجوریه میگه درست میشه
من واقعا خسته شدم ... هیچ کس درکم نمیکنه