دو سه روز اول به مسخره گرفتم گ فتم بل خودم بلاکش میکنم اما یکم که حرف زد دیدم وای همونیه که سالها در حسرتش بودم
لایک
بعد از گذشت یکی دو هفته یجوری عاشقش شدم حشمت میکردم ایم آدم رو من سفارش دادم و برام درستش گردن آنقدر که شخصیتش همون بود که میخاستم
یه نفر لایکم کنه
تند تند مینویسم بعد سوالهاتون رو جواب میدم
ما دوتا شهر مختلف بودیم حدود ۹ ماه فقط چت میکردیم و تصویری
خیلی هم باهم قهر و آشتی داشتیم
از همون اول گیر داد که جدا شو اما من اصلا و ابدا سایتشون نداشتم
جسارتشو
خلاصه شیش هفت سال همینجوری باهم بودیم من هرروز عاشق تر هرروز حس میگردم این همونه که من میخوام و گاهی ماه‌ها باهم قهر بودیم و همو بلاک میکردیم و با خودم میگفتم دیگه تموم شد زابطمون اما باز با یه شماره جدید برمیگشت سمتم و اولین حرفام این بود که جدا نشدی منم میگفتم نه ولی میخوام بشم
تااینکه پارسال بعد از یه قهر چند ماهه برگشت و بهم گفت توروخدا جدا شو من اینجوری میترسم یه موسسه بهم معرفی کرد که پول میدی و کارت رو انجام میده
هستین بگم؟
من با تردید رفتم به اون موسسه میام دادم و برای جدا شدن اقدام کردم ولی از این طرف هم هرچی می‌گذشت میفهمیدم چقدر زندگیم عذاب اوره و من چطوری سالها با کسی که بهش حسی نداشتم زندگی گردم
فقط بحث حس نبود شوهرم اصلا قدرمو نمیدونست اذیتم میکرد حمایت‌های مردانه نمیکردم..
خلاصه از طریق اون موسسه شروع کردم و نزاشتم هیچکس بفهمه
بهتون گفتم خیلی تو مجردی مورد توجه بودم بعد ازدواجم همینطور مامانم فقط توجهش بمن بود و مثلا وقتی از سرکار میرفتم دم خونه مامانم دنبال دخترم مامانم ابمیومو می‌آورد دم ماشین و خیلی از کارای اینجوری که تاپیک طولانی نیشه اگر بگم
ینی کلا من زندگی بعد مامانمو نمیتونستم تصور کنم
