دوساله با ینفر از یه شهر دیگه دوست شدم مجازی خیلی دختر خوب و مهربونی بود. پیش مامانم کلی تعریفش دادم و...
یک هفته پیش گفت میخواد بیاد شهر ما مامانم گفت دعوتش کن بیاد خونه ما بمونه
خلاصه بهش گفتم گفت نه دوس ندارم زحمت بدم و کلی تعارف کرد منم اصرار آخرش قبول کرد
دو روزه که اومده
یجوری حرف میزنه انگار عقده دنیا رو داره😐
ب شدت لوسهههه خدایا دیگه نمیتونم تحملش کنم چیکار کنم زودتر بره
دیروز داشتم ازش پذیرایی میکردم شربت آلبالو و پرتقال گرفتم جلوش یجوری نگام کرد
گفتم چیزی شده؟ گفت من شربت آناناس فقط میخورم ندارین؟
گفتم نه متاسفانه میخوای برم بگیرم
خیلی پررو گفت آره خیلی هوس کردم
حالا این ب کنار امروز صب بیدار شده بود با اینکه خودش لوازم آرایشی اورده بود با خودش
از کرم پودرم زد گفت وااای چقد روشنه ب پوست من نمیاد دیگه نداری؟
گفتم نه من از همین استفاده میکنم فقط. چیزی نگفت
بعد ریملمو برداشت گفت عه کالیستا
اسنس صورتی نداری؟ (درحالی که خودش تو کیفش داشت) گفتم نه گفت وااای شما که هیچی ندارین چطوری زندگی میکنین آخه😐🌝
رفتم تو اتاق دیدم مامانم داره گریه میکنه گفتم چیشده گفتم
دوستت بهم گفته شما چقد چاقی یکم لاغر شو تو عکست خوشگلتر بودی
باورم نمیشه این همونی باشه که من جلو مامانم کلی تعریفش دادم
دوباره رفتم حموم اومدم دیدم میز طراحیمو به گند کشیده هرچی رنگ بود ریخته بود رو میز گفتم این چرا اینجوری شده گفت ببخشید تقصیر خودت بود رنگاتو بد گذاشته بودی درشون باز بود دستم خورد ریختن😭😭 خودشم میدونست میفهمم دروغ میگه
خیلی ناراحتم خدایا این کیه دیگه..💔 چیکار کنم بدون اینکه ناراحت شه بره از اینجا خسته شدیم واقعا تو این ۲ روز
مامانم هربار که غذا درست کرد این دختره عقده ای گفت اینو ندارین اونو ندارین
هر پنج دیقه یبار گوشیمو میگیره زنگ میزنه دوست پسرش میگه گوشی خودم خرابه😒