من واقعا افکار داره داغونم میکنه من عقدیم و شوهرم با جاریم که ازش بزرگتره خیلی صمیمین در حدی که با نگاه باهم حرف میزنن یعنی نگاه همو میفهمن وچشم غره میرن برا همدیگه .. من نمیدونم چرا ایطو شک کردم ... اخه نگاها گویای همه چیه .. اینم بگم جاریم طبقه بالای خونه پدر شوهرمه و هروز خونشونه .. ولی جاریم با برادرا شوهرم شوخی نمیکنه فقط شوهرم .. شوهرمم همش با نگاه و یواشکی میحرفه .. خیلی میترسم رابطه ایی باشه .. اینم بگم شوهرش عسلویه کار میکنه و همیشه اینجا نیست و دوتا دختر داره این خانم .. من زیادی حساسم یا قضیه مشکوکه؟ واقعا نمیدونم چکار کنم سردرگمم.. به شوهرم تذکر بدم ندم چکار کنم خاهشا خواهرانه کمکم کنید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ببین این بزرگ نشده تو محیط تحصیلی مختلط نبوده احتمالا زود ازدواج کرده عادت کرده به این برخوردا. ...
شوهرم میگ من هروز میرم خونه بابام .. واقعا من الکی دارم شک میکنم؟ کسی دیگه بود حساس نمیشد ؟ بخدا من درک و شعور دارم پسر عموم با دختر عمم ازدواج کرده از بچگی باهمیم ولی بقران از وقتی ازدواج کزد حتی شوخی نمیکنم باش جلو زنش مبادا حساس بشه دلش بشکنه با اینکه دختر عمم رفیق بچگیمه و تنها دوستشم.. چرا این زن اینکارا میکنه واقعا .. نمیگه شاید دختره ناراحت بشع