با فامیلش ک رفت امد خواستی نداریم تا من نگم هیچ جا نمیره.کلا خانوادگی خنثی هستن.خسته شدم.شب اول رفتیم خونه مادرشوهر.برادر خواهرش اونجا دیدیم تمام شد.اینقدر گفتم دیروز بعدازظهر خواستیم بریم خونه داداشش دیدنی نبودن.خونه خواهرش که دوماه میگم بریم همش بهانه میاره یا اتفاقی میافته کنسل میشه.مثلا قرار بود امروز بریم ی جا ک چند وقت میگم بریم همش کنسل میشه
صبح ک بلند شدیم دیدم پسرم یکم بیحاله کلا کنسل شد .همش میگ هرچی تو بگی ولی ادمی ک هی دراز میکشه بزور میخواد بلند شه معلومه داره مسخره میکنه.وگرنع صبح بلند میشه میگه خانوم کی میریم .من حاضرم با ماشین ی دور تو شهر بزنیم