2777
2789

من و همسرم باهم دوست بودیم  خانوادش به خصوص مادرش مخالف بودن دیگه بعدش راضی شدن و ازدواج کردیم

الان خانوادش بیشترشون خوبن مادرش هم به ظاهر بیشتر موقع ها خوبه ولی گاهی یه چیزایی میگه که دل ادم میشکنه یا قشنگ میفهمم که اصلا قلبا منو دوست نداره و فقط حفظ ظاهر میکنه

نمیدونم چطور بگم ولی مثلا اصلا باهام صمیمی حرف نمیزنه یا اصلا منو جزئی از خودشون نمیدونه 

به نظرتون حق دارم ناراحت شم ؟خیلی بین جمعشون تنهام بیشتر وقتا 



یه جا تسلیم عشق بودن همه دیوونگیت میشه...کسی که فکر نمیکردی تموم زندگیت میشه...چه دنیایی به من دادی به من که دل نمیدادم...چه عشقی تو دلم گم بود که با تو یادش افتادم....
نه بابا گور باباش بزار بسوزه

همیشه دلم میخواست یه رابطه معمولی داشته باشبم

ولی مثل یه غریبه ام

یه جا تسلیم عشق بودن همه دیوونگیت میشه...کسی که فکر نمیکردی تموم زندگیت میشه...چه دنیایی به من دادی به من که دل نمیدادم...چه عشقی تو دلم گم بود که با تو یادش افتادم....

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

راستش من نه اينجا نه تو واقعى نشنيدم كه كسى از صميميت با خانواده همسر خير ديده باشه و پشيمون نباشه&n ...

نه منم دوست ندارم خیلی صمیمی باشیم ولی مثلا همون ماهی یه بار یا دو باری که میریم حداقل یکم دوستانه تر باشه 

یه جا تسلیم عشق بودن همه دیوونگیت میشه...کسی که فکر نمیکردی تموم زندگیت میشه...چه دنیایی به من دادی به من که دل نمیدادم...چه عشقی تو دلم گم بود که با تو یادش افتادم....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز