اول اینو بگم من ن بچه هستم نه سنم کمه اما بخاطر شرایط زندگیمون چک میشم حتی گوشیم کنترل میشم با اینکه آدم مستقلی هستم شهر دیگه سه سال دانشجو بودم حالا بماند نمیدونم اونجا حس مادرانش بود یا چیز دیگه هیچ وقت بهم شک نمیکرد واقعا هم من اونجا هیچ اشتباهی نکردم
حدود هفت ماهی هست با کسی در ارتباطم ب شدت دوسش دارم ولی مادرم اصلااا خبر نداره از رابطمون اگه میگفتم بهش دیگه برای دیدنش و حتی چت کردن منو محدود میکرد
خلاصه دیروز من قرار بود ی ساعت برم بیرون ببینمش همیشه وقتی میخوام برم برای دیدنش حالا ی جوری اوگی میشه ک نیاز. نباشه دروغ بگم یا مجبور شم با دوستام هماهنگ کنم اونا هم خشته شدن همشون راحت اینور اونور میرن بعد من اینجوری چک میشم البته آزادم هستم ب اندازه کافی ولی ی اندازه زیاد هم محدودم ب مادرم دیروز گفتم میرن دوستمو ببینم چند وقته ندیدمش خرید داره گفت برو موقعی ک حاضر شدم گفتم من برم گفت صبر میکردی زنگ بزنه بعد بری گفتم ن میاد الان اشتباه من اینجا بود گفتم رقتم پیشش بهت زنگ میزنم زنگ نزدم چون اصلا دوستی در کار نبود فقط باهاش هماهنگ شده بود ک جواب نده ی ربعی گذشت مامانم زنگ زد جواب ندادم دیدم بد میشه زنگ زد جواب دادم گفت کجایی گفتم تو ماشین منتظرم دوستم بیاد رفته خرید مامان من شک کرده بود ده دقیقه بعد زنگ زد گفت نیومد 😑گفت اومد بگو زنگ بزنه منم بیخیال