2777
2789

برم خونه پدر بزرگ و مادربزرگم.

 در و که بزنیمم مادر بزرگم با اون خنده شیرینش پشت در ظاهر بشه و اون جوری محکم بغلمون کنه، با همون پراهن گل گلی اش و روسریش که پشت گردنش گره زده...

با چه ذوقی میگفت برم چایی بذارم و بعد هم سریع اون ظرف شیرینی رو که هنوز درش باز نشده بود می آورد جلومون میذاشت...

همیشه هم اول بهار یک شاخه شکوفه بادوم از باغ میکند برامون می آورد. 

فرداش بچه های عمه ام می اومدن، بعد اون یکی عمه، اون خونه پر میشد از ذوق و شوق بی حد و حصر، دسته جمعی با هم میرفتیم باغ و وسط راه هم کلی عیدی جمع میکریدم البته همش گردو بادووم هایی بود که ساکنین روستا بهمون میدادن 😀

شب هم که میشد تو تنها اتاق مهمون مادربزرگم ردیفی رخت خواب مینداختیم و قبل خواب کلی ماجرا تعریف میکردیم تا بخوابیم..

یادش بخیر ❤️❤️❤️

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز