سلام دوستان سال ۱۴۰۲هم برا من خوب بود هم بد هم زیاد خندیدم و هم زیاد گریه کردم سال عجیبی بود تو زندگی من سالی بود ک ازدواج کردیم و مستقل شدیم ولی بعد اوم خیلی چالش برانگیز بود برام فکر نکنم این سال و اتفاق هاش هیچ وقت یادم بره برا شما چطور بود امسال دوستان دوسش داشتید ی ن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
نه بدترین سال عمرم ک گند زد ب سال های بعدم تک فرزندم خودم پدرم و مادرم فوت شدند
پدرم ک با رفتنش همه چیزم برد و کمرم شکست دیگ هیچکس ندارم یک تنها بدبخت ک دیگ زندگی و بچه هام هم علاقه ای ندارم بهشون
جایی خوانده بودم که درد آدم را بزرگ میکند و روح را صیقل میدهدو تجربه را زیاد میکند. هیچ جا ننوشتهاند که درد با یک زن، با یک مادر چه میکند. مادران درد کشیده یا زود میمیرند، یا برای همیشه میروند، یا میمانند با چشمانی که رنگِ بیتفاوتی گرفته استو دستانی که زیر ناخنهایش جز درد چیزی نمیروید، و گیسوانی که رقص بر شانههای زنانه را به خاطر نمیآورند. مادرانی بی هیچ آرزویی، با دنیایی کوچک. دنیایی بسیار بسیار کوچک. هیچکس از مادرانی که به بهشت نمیروند چیزی ننوشته است.
حقیقت آیینهای بود که از آسمان به زمین افتاد و شکست، هر کس تکهایی از آن را برداشت خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست، حال آنکه حقیقت نزد همگان است.