2777
2789
عنوان

زن عموی حسود و فامیل پدر بدجنس

287 بازدید | 7 پست

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه❤️


درددل یک دختر نوجوان زخم خورده


دیگه خسته شدم از دست فامیلای بابام .بیچاره مامانم بهشون هیچوقت بی احترامی نکرده ولی چون می بینن مامانم زخم زبون و انتقام بلد نیست تا بلدن تیکه میاندازن و زخم زبون می زنن.

بچه بودم ولی خوب یادمه ده ساله دختر عمم از شوهرش طلاق گرفته اون زمان گیر شوهر روانی افتاده بود فقط مامان و بابام بودن که تنها حامی خانواده عمم اینا بودن و در شرایط سخت تنهاشون نذاشتن مامانمم مهربون و از سر دلسوزی و اینکه دختر عممو عین عزیز دردونه خودش دوستش داشت کنارش موند و هیچ گونه توقعی هم نداشت خب این تا اینجا.


آقا من یک زن عمو دارم(در واقع سه تا عمو و یک عمه دارم هر چهارتاشون هم متاهل ان) از همون اول به مامانم حسودی می کرده .چون نفوذش تو فامیل زیاد بوده بقیه هم به خاطر اون به مامانم  زخم زبون می زدن حتی چند بار پیش خدا بیامرز پدربزرگم به دروغ بدگویی کردن و پدر بزرگم می فهمه دروغه و  گفت همتون عین سگ دروغ می گین و مادر بزرگ و پدربزرگم(هردو الان متاسفانه بینمون نیستن فوت شدن) خیلی هوای مامانمو داشتن و به خاطر صبوری و خانمی و متانتی که مادرم داشت و الان هم داره خیلی دوستش  داشتن در کل خیلی ها عاشق مادرم هستن(منم جز اون دسته😁ایشالله خدا بهشون طول عمر و سلامتی بده) و واقا نظر خیلیا اینه ادم نیستن بلکه یه فرشتن(ولی خب می گن ادم خوب  دوست زیاد داره دشمنشم زیاده)

خب می گفتم این زن عموی عفریته با بهانه ای بالاخره با مامانم قهر می کنهو قطع ارتباط  و بقیه هم برای راضی نگه داشتنش به مامانم بی احترامی می کنن حتی اون زمان که مامانم داداشمو حامله بود طرف بابام مخصوصا دختر اونیکی عموم(این دختر عموم با داداش این زن عموی عفریته ازدواج کرده )مدام به مامانم زنگ می زد و هر چی از دهنش در میومد به مامانم می گفت و مامانم فشارش بالا می ره و دچار مسمومیت بارداری می شه و داداشمو 7 ماهه به صورت اورژانسی به دنیا میاره دکتر می گفت اگه سریع زایمان نمی کرد ممکن بود مادر و بچه هر دو خفه می شدن😔خداروشکر هر دو سالم موندن داداشم الان 10 سالشه☺️

و کلی زخم هایی که خورده بیچاره مامانم.البته بگم کلا در تلاشن من و داداشمم خراب کنن جلو بقیه.

الان هم عمم که اینهمه مامانم از جون و اعصابش واسشون گذاشته (خیلی مفصله بالا همون اول خیلی خلاصه اشاره کردم)رفته پشت اون زن عموعه که حتی گوهی هم واسش نخورده وایستاده کلا خانواده این عموم همه رو برده و بنده خودشون می دونن و واسه کسی ارزش قائل نیستن و می دونم بقیه هم به زور دارن تحملشون می کنن فقط به خاطر اینکه پولدارن. و پسر اون عموم چند بار مسخرم کرده و کلا اینجورین شرم نمی کنن چیزی که این پول پرستا نمی تونن بهشون بگن اگه بگن هم برعکس طلبکار می شن و باز به کارشون ادامه می دن.

خیلی وقتا شده وارد خونه پدر بزرگم شدیم و کسی به پای مامانم بلند نشده تا شاید بتونن دل اون عفریته رو خنک کنن.

خب من یه دختر عمو دارم یه سال ازم کوچیکتره و با وجود برخی رفتار های بدی که داره عین خواهر نداشتم دوستش دارم ودختر عموم پیش مامانش(همون زن عمو عفریته)بهم محل سگ هم نمی ذاره بعضی وقتا باهام خوبه بعضی وقتا محل نمی ده کلا اینجوریه که من همیشه سر صحبتو باهاش باز می کنم دیگه اعصابم خرد شده از طرفی هم دوستش دارم و نمی تونم ازش دل بکنم(لطفا نظر دادنی در مورد اینم بگین چطور وابسته کسی که غرورتو،عزت نفستوو اعتماد بنفستو زیرپاش له می کنه نشم)

واقا متاسفم واسه این زن عمو به درستی این حرف پی بردم که حتی اگه تموم دنیا رو به پای حسود بریزن باز ازت متنفره.

ولی مامانم همیشه می گه تو احترامتو بذار . یا اینا دختر عمو هاتن هم خون تو ان و ازین حرفا.

من خودمم کسی نیستم خوبی هامو بکوبم سر یکی و منت سرش بذارم حتی خیلی از خوبی هایی که کردمو یادم نمی اد ولی وقتی خوبی می کنی و با بدی جوابتو می دن دیگه آدم می مونه چی بگه.

حالا زن عموم هامو نه ولی عمو هامو و عممو و عمو زاده ها و دختر عمه هامو خیلی دوستشون دارم ولی کاری کردن نتونم احساس راحتی داشته باشم پیششونو کاملا نسبت بهشون بی اعتماد شدم(البته انصافی از عموم هام ا آزاری نرسیده و یکی شوهر عمم خیلی مظلومه😅)

بابام هم بچه اخر خانواده از بچگی زور گفتن بهش چیزی نمی تونه بهشون بگه و همچنین بابامو خیلی دوست دارن و کاری با هاش ندارن فقط مشکل مامانمه و بچه هاش.

چند بار شده عمم داداشمو پیش جمع خراب کرده و نوه خودشو که تقریبا هم سن و سال داداشمه عزیزش کرده حالا منم اونقد ماشاالله دختر خوبیم چیزی نمی تونه پیدا کنه باهاش خرابم کنه ولی یه بار نشست و خراب کاریهایی که بچگی کردمو پیش همه تعریف کرد😓)

حالا هم نمی تونیم قطع ارتباط کنیم هر دو هفته یه بار جمع می شیم خونه پدر بزرگم حالا زمانی که پدر بزرگم و مادر بزرگم زنده بودن به خاطر این دو عزیز هم که شده می رفتم ولی حالا که نیستن من برم اونجا کی رو ببینم نمیخوام برم اخه نرم هم دلم اونجا می مونه
ببخشید اگه متنم زیاد منسجم نیست فقط دارم حرف دلمو خالی می کنم هر چی تو ذهنمه می نویسم.بهترین جاست که به صورت ناشناس حرف دلمو بزنم
و ممنون از اینکه وقت با ارزشتونو و گذاشتین و درد دل منم خوندین خیلی ممنون می شم منو از تجربه های ارزشمندتون بهره مند کنید
ندیده همتونو دوست دارم💓

       

خیلی زیاد بود کلا نخوندم


ولی از عنوان تیتر بگم ک یه زنعمو دارم خیییلی بی فطرتهه

 ازین میترسید که چون ۲۸ سالتونه ۴ سال برید دنبال علاقتون وقتی تمومش کردید بشه ۳۲ سالتونه؟😵‍🤯 شما چه اون رشته رو بخونید چه نخونید چند سال دیگه میشه ۳۲ یا حتی ۴۰ سالتون🤫 پس چرا وقتی قراره در هر صورت بشه ۳۲ سالتون هدفتون رو دنبال نکنید😉🙃    

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

 خوبی از حد بگذرد نادان خیال بد کند 

یه مدت مثل خودشون برخورد کنید 

یادمان باشد به خاطر بی کسی هرکسی را به زندگیمان راه ندهیم با بی کسی میشود زندگی کرد اما با هرکسی نه 
شما باید دوستانه و نامحسوس جواب زنعمو یا عمتو بدی، جوری که بقیه باهاتون همراه بشن، با دخترعموت، هم س ...

ممنون فقط منظورتون از اینکه دوستانه و نامحسوس جوابشونو بدم چیه با چند تا مثال میشه بیشتر توضیح بدین

       

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز