تابستون بود من داشتم از کلاس بر میگشتم لباسام کاملا گشاد بود همراه خواهرم بودیم خواهرم اونموقع ۶ سالش بود از همون موقع که داشتیم داخل کوچه می شدیم یه آقایی بود وسطای کوچه ایستاده بود خیلی مشکوک میزد من زیاد بهش توجه نکردم دست خواهرم رو محکم گرفتم سریع تر برسیم خونه ما نزدیک این آقا شدیم حتی حالم بد میشه بگم ولی داشت خود ارضایی میکرد خواهر بدبختم کپ کرده من هیچی نتونستم بگم سریع دویدم زنگ زدم دیدم مادرم باز نمیکنه کلید در آوردم پریدم تو خونه
هنوز که هنوزه میگم واقعا چرا
همین الانش که اینا رو دارم مینویسم اوقم گرفته خدا به این مریضا کمک کنه
ببخشید اگه حالتون رو بد کردم