بعد پنج سال دوا درمان خدا یه دختر بهم هدیه داد از شب اول که دنیا اومدن نق نقو بود هشت ماهه بود دستم بشگون میگرفت تو ماشین یه جیغه میشد تا به مقصد برسیم ۹ ماهگی هم نشست هم ایستاد خیلی زود راه رفت تا ۱۹ ماهگی پوست منو کند بعد یک مشکلات قبلی کم شد هی رفته رفته یک سری کار ها شروع شد سخت میخوابید مدام بهانه میگرفا بسیار پرجنب وجوش بود تا ۳ سالگی که رو کابینت راه میرفت دستم میگرفت ده تا پونزده باز محکم میزد روش با حرص از همه چی بالا میرفت غذا نمیخورد ولی انرژی داشت یک دقیقه نمیشت اگه خواب بودی محکم میپرید روی شکمت سکته میکردی تو خواب روی زمین دراز میکشید زمین لیس میزد همه رو یک دفعه گاز میگرفت به همه تف میکرد تا این که دیدم واقعا این شراطی سخته بردمش پیش روان پزشک گفت بیشفعالی داره یه مدل قرص داده خداروشکر تو این یک سالی باز بهتر شده ولی کافیه یه روز نخوره مثل دیروز خوابش میاد ولی نمتونه بخوابه بهم پرحاشگری میکنه مدام جوابمو میده دیروز بهم گفت برام اسباب بازی بخر خریدم ولی باز بهونه میگیره هیچ جا نمتونه چند ساعت بمونه دیروز انقدر تو مخم رفت اذیتم کرد کتکش زدم بدتر بدتر شد نمیدونم چیکار کنم باهاش با زبون خوش میگم مسخره ام میکنه با جدیت میگم جوابم میده کتکش میزنم انقدر گریه میکنه بگی غلط کردم بعد هر چی بهش بگی کتکت میزنه مثلت دیروز مامانم بهش گفت بیا بگیر بخواب گفت نمیخوابم مامانم گفت مگه خوابت نمیاد چشم هات قرمز شده ببین اونم گفت نمیخوابم با پاهاش میزد به پهلو مامانم،انقدر همین پارسال نشست گریه زاری کرد من تنهام ابجی میخوام یه بچه دیگه اوردم الان بیست روزشه من خونه خودمم دختر اولی پیش مامانه اخه همش دختر دومیم اذیت میکنه نگه داری دو تاشون خیلی سخته ،مثلا دوتاشون خواستم مثل دیروز نگه دارم این طوری کرد،دکتر میگه تا عقلش برسه باید قرص بخوره ولی من میترسم بزرگ هم بشه همین باشه قرص قطع کنیم همین باشه وقتی قرص نخوره شب نمیخوابه بهونه میگیره و چشم هاش گود میوفته شیطنتش ده برابر میشه خیلی وضعیت سختیه ،خیلی ناراحتم اینده اش نسوزه 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
