مادرشوهرتون چند وقت یکبار میاد خونتون؟

هر دو سه ماه يكبار مياد البته من ماهي يكبار دعوت ميكنم بهونه مياره نمياد 

من خودم هر دو هفته يا ده روز يكبار همراه شوهرم  ميرم خبرشو ميگيرم، دو تا خيابون اونورتر ميشينن بهمون نزديكن شوهرم هر دو روز يكبار تنها ميره بهشون سر ميزنه 

مثلا وقتی میاد کلی تحویلش بگیری غذاهای مختلف و... عادی باش ههمونجوری که اون با تو بوده

امضات

ازخدای بزرگ میخوام همه ی مستاجراصاحب خونه بشن.

الهم صلی علی محمدوآل محمد

فروخت چیه

به دقیقا تقصیر شوهرمه که اینا انقدر وقیحن

چطور شوهرتو کشیدی سمت خودت خواهر؟؟

ن خوشبختانه برای عروسی من جرات نکردن خیلی دخالت بکنن چون شوهرم داشت خیلیاشو از جیب خودش خرج می‌کرد مثلاً تا دقیقه ۹۰ تلاش می‌کردن شوهرمو راضی بکنن که ماشین لازم نیست اجاره بکنه ماشین خودشونو برای عروسیم گل بزنن ولی شوهر من به حرفشون گوش نداد گفت خودم دارم پولشو میدم برام ۱۰ سال پیش بنز اجاره کرد یعنی فقط می‌خواستم ببینی چقدر داشتن اینا حرص می‌خوردن وقتی من سوار اون ماشین شده بودم

من دارم هم خونه تکونی می‌کنم هم با ویس تایپ می‌کنم یه سری چیزا رو پیش فرض خود گوشی می‌نویسه عشقم اومدم بنویسم فروغ فروخت نوشته شد

والا آخرش دیگه زدم به سیم آخر قربونت برم به شوهرم گفتم واقعاً دیگه توانایی ندارم با خانوادت بجنگم احساس می‌کنم هیچ جونی توی وجودم نمونده با اینکه خیلی دوست دارم ولی نمی‌خوام دیوونه بشم دلم نمی‌خواد جلوی چشم مادرم بشم آینه دق روانی بشم کارم بکشه به تیمارستان ازت طلاق می‌گیرم دیگه شوهرمم دید نه خیلی واقعاً جدیه من واقعاً دیگه زدم به سیم آخر نمی‌تونم تحمل بکنم یک بار این دندون لقو کشید انداخت

باز شما خوبه شوهرت پول داشته شوهر من انقد بی عرضه بود پولاشو میداد مادرش نگه داره حتی توی محضر گفت مامان از پولام بده تا خرج محضر رو بدم 

پس درست پذیرایی نکن اخم و تخم کن بگو خسته ام . میاد چیکار میاد یاد اوری رفتار خوبشو حرفاشو ببینی    مث مادرشوهرمن من اصلا بهش محل نمیذارم انقد بدی کرد تا تنفرشد حالام یادم نمیره

خسته نباشید خواهر

اقدام کرده بودی واسه طلاق یا قهر رفته بودی؟

منم قهر رفتم اقدام کردم به طلاق بااینکه بچه دارم

شوهرم خواست طلاقم بده ولی راضی نشد از خانواده ش بگذره

تازه ما تو یه حیاطیم

ن من شکر خدا حقوق شوهرم خوبه و اینکه خیلی هم کاریه به خاطر همین هر چیزی رو که اونا برام نمی‌خریدن یا می‌گفتن گرونه و فلان و اینا شوهرم خودش برام می‌گرفت که من واقعاً چشمم دنبال چیزی نمونه

بببین شما اشتباهات این بوده که از اول رفتی با مادر شوهر توی حیاط زندگی کردی من این کارو نکردم من اومدم خونه مستاجری بعد من بچه‌ام نداشتم اقدام به طلاقم نکردم فقط رفتم خونه مادرم و مادرم زنگ زد بهش اومد اونجا و پدرم بهش گفتش که فردا میرم دادخواست طلاق دخترمو می‌نویسم این واقعاً زندگی دیگه نمی‌شه بعد شوهرم دید دیگه خیلی قضیه جدی شده اومد واقعاً کارو یکسره کرد ولی واقعا وقتی بچه داری نمیشه برای قهر و طلاق بری چون اگر جدا بشی واقعاً سرنوشت بچه نابود میشه