من تنها دوست رفیقم هستم و حدود ۱۰ ساله دوستیم
هر دو الان متاهلیم دوستم قبلا یه بار نامزدیش بهم خورد و خیلی افسردگی گرفت و هنوز گه گداری حالش خراب میشه چون خیلی آسیب بدی خورد
الانم حدود ۲ ساله ازدواج کرده با دوسپسرش
و واقعا شوهرش آدم مظلوم و آروم وخوبیه
فقط پسره شغل مناسبی نداره و دستش تنگه
و همیشه دوستم از عالی بودن رابطه اش برام تعریف میکرد و من خوشحال میشدم
وهر موقع متاهلی بیرون میرفتیم
خیلی رابطه عشقولانه و عالی رو من ازشون میدیدم
ولی امروز مادرش بهم زنگ زد و خواهش کرد ک
با دخترش حرف بزنم
میگفت ک خیلی با شوهرش دعوا میکنه و سرش داد میزنه
میگفت ک تو دوست صمیمیشی باهاش صحبت کن
ولی خب نمیدونم چجور باهاش حرف بزنم ک
هم کمکی کرده باشم
هم نفهمه ک مادرش بهم این حرفا رو زده
واقعا دلم نمیخواد این رابطه اش هم به مشکل بخوره