زمستون بود دی ماه ساعت ۴ بود برف میومد تو دانشگاه پریود شدم و کارتمم سوخته بود!
دم در دانشگاه بودم و بغضی!
زنگ زد گفت کجایی؟همون حوری زار زذم و پشت گوشی و کریه کردم گفتم کحایی بیرونی؟
گفتم بیرونم بیام دنبالت؟
اومد دنبالم عین بچه ها گریه میکردم چون دلم درد میکرد یکمم انگار غم همه ی زندگیم اونجا فوران کرد:)
رفت برام قرص. و نوار گرفت
تو راه رفتیم لبو گرفتیم داغه داغ گفت بخور دیگه انقدر دماغو نباش 😅تلخ چ شیرین قاطی بود :) ولی خیلی روزه خوبی بود😄