تقریبا چنو ماهه درگیر امتحانای دانشگام و دارم سخت درس میخونم و جایی نمیرم و حتی یه سری مشکلات با دوستام توی دانشگاه پیدا کردم تقریبا اگر هم بخوام برن بیرون کسیو ندارم باهاش برم دوتا دختر عمه دارم که با هم خواهرن دومیه که کوچیکتره همسن منه میدونه من تو چه وضعیم هرموقع میشینم پیشش همش پز دانشگاه مزخرفش میده حالا خوبه رشته خاصی هم نیست و مدام میگه با دوستم رفتم فلان جا فلان کارو کردیم بعد خواهرشم میبینه داره سر لج من این حرفارو میزنه دنباله حرفشو میگیره و حرص منو بیشتر در میاره خیلی عقده این من باید چیکار کنم حالمونو بگیرم خیلی هارن نمیدونم چه پدر کشتگی با من دارن😐😑وای ینی هرچی از بدجنسی این دوتا خواهر بگم کمه خیلی با هم هماهنگن که منو بسوزونن من خیلی بدبختم واقعا هرموقع میریم خونه فامیل از دست این دوتا گریم میگیره
به کتفت بگیرشون عقده این
شاید اونا نرمال تعریف میکنن شما چون مشکل برات پیش اومده تیکه میدونی
ببین اصن انگار وجود ندارن کلا وقتی تعریف میکنن خودتو بزن به خنگی انگار حواست نیست یا داری زوری گوش میدی و برات جذاب نیست
توجه نکن گوش کن با یه لبخندی که برات مهم نیس سر تموم بده بعدم از مشکلاتت نگو یااگه می‌دونم بکو برام مهم نیست
تمرکزت روی هدفی،که داری باشه
منم دختر عمه هام خیلی عقده این ،فقط بچگی با هم خوب بودیم بزرگ شدیم اصلا باهاشون حال نمیکنم ،
من از همون موقع ک دیدم کلاس میذارن و عقده ای بازی درمیارن رابطمو کم کردم ،تو جمعا حتی شده کنار هم بشینیم اما حرف نمیزنیم اصلا ،قهرم نیستیما اما حرف مشترکم نداریم ،فقط سلام و احوال پرسی بعدم خدافظی همین
کم کم رابطتو کم کن باهاشون
مگه امتحانات دانشگاه تموم نشده؟
میدونی من برعکس بچه که بودم دختر دایی هام اذیتم میکردن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
