شاید یه روز سرد یا توی جمعی که خیلی خوشحالی یهو منو یادت بیاری،یهو تمام روزایی که با من گذروندی از جلو چشات سریع رد بشه،قلبت تند تند بتپه جوری که بخواد بزنه بیرون و تک تک سلولای بدنت آغوش منو فریاد بزنن و اون موقع تو دلت تنگ بشه که بفهمی چه اشتباهی کردی کسیو ول کردی که دوست داشت بفهمی دیر شده،اون موقعست که بفهمی پا توی جهنمی گذاشتی که راه برگشتی نیست.آتیش پشیمونی و دلتنگیم ذره ذره بسوزونتتو نابودت کنه.
محمدرضا#