وقتی که مثلا خواهرم میاد و دامادمون خونه پدرم و منم اونجا باشم یا زود پا میشه میره یا هم اگه دیرتر از اینا برسیم نمیاد و میره خونه پدرش.. بعد 7 سال ولی من هیچی نمیگفتم و احترام خانواده میذاشتم و تا خواهر برادرش میومد میرفتم.. ولی این دفعه نرفتم و هر کاری کرد نرفتم گفتم بالاخره مثل تو میشم ببینی چقد بده.. پسرمم با خودش امروز برد که عمه اش گفت مامانتو دوس ندارم.. بنظرتون حق دارم نمیرم؟
شاید مشکلی داره خوب
بعد ۷ سال یادت افتاد چه فایده؟
ب کتف مبارکتون ک عمش شما رو دوست نداره.به تخمدونای چم و راستتون ک دوستتون نداره.چقد بدجنسن
شاید همسرت از چیزی ناراحته خب .اگه ناراحتیش بجاست بهش گیر نده.ولی الکی هم شده از زبون خانوادت بگو که مثلا فلانی گفته چقد تورو دوس دارن و قبولت دارن و...،خر میشه.ولی طوری نگو که بفهمه الکی میگی
نه گلم.. ناراحت نیست.. کلا از اولش همینطور بود.. مثل سیاست بازی.. باجناقا ازش دورن فقط یکیش نزدیکمونه.. ولی کلا خصلتش همینه.. همش احساس میکنم اگه بخواد زیاد بیاد میترسه خانوادش حرفی بزنن.رو نمیکنه ولی خب میدونم اینا روش تاثیر دارن..کسی که به بچه کوچیک این چیزا رو میگه به نظرت به شوهرم چیزی نمیگه
چ بیشعوره عمش
بچت چند سالشه
منم بچه بودم عمم این حربو بهم زد خیلی غصه خوردم قشنگ یادمه
شوهرمنم همینطوره.چون خانوادش باش خوب نیستن زورش میاد بیاد خونه بابام..ولی وقتی میاد اییینقدر احترام و محبت میبینه پشیمون میشه..ولی چه فایده آدم نمیشه.
وهربار هم منو ناراحت میکنه لذتی از رفتن نمیبرم با اینکه کیلومترها دورم و دیربه دیر میرم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
10 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
