2777
2789
عنوان

خونه خراب کن نباشید

| مشاهده متن کامل بحث + 1598 بازدید | 41 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شوهر منم با زن رفیقش دوس بود 😔 رفیقش فهمیده بود ک زنش خرابه طلاقش داده الان با کل مردای محل دوسته ...

😐😐😐😐😐😐هنوز شوهرته؟؟؟؟؟؟

به خودت بگو به من چه،قبل از اینکه بهت بگن به توچه!
شما چکار کردید

امضامم راجب همین آرایشگرس 

من 5روز بعد عقدم بخاطر همین عفریته از شوهرم سیلی خوردم میگف باید بری اون آرایشت کنه ک نگم چ بلایی سر همین عفریته آوردم تو آرایشگاه اون موقع نمیدونستم با همدیگه دوستن 

تقریبا 2ماه پیش بود ک اتفاقی تونستم رمز گوشی شوهرمو باز کنم رفتم دیدم هم بهش زنگ زده هم پیام دادن ب همدیگه ساعت 3شب بود ک بیدارش کردم و کل خونه رو زدم ب هم 

بعد دست گذاشت رو قرآن گف ب جون بچمون با دوستم کات کرده بودن دوستم گف گوشیت بده برا منو بلاک کرده بزار آشتی کنیم 

گفتم دوستت بهم نشون بده ببر باهاش حرف بزنم گف ن حرف در میارن اگ بهم اعتماد نداری بذار برو خونه بابات 

بعد 10روز تو ایرانسل من نگا کردم دیدم حرفیده باهاش گفتم و گف ب جون بچمون اگ یبار دیگه با گوشی من بهش زنگ بزنه دهن مادرش و فلان میکنم و بهمان میکنم 

رفتم همراه من نصب کردم دیدم فرداش با همراه اولش زنگ زده ب زنه ولی چن ماهه کنترل میکنم اصلا ن زنگ زده ن اس داده 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
😐😐😐😐😐😐هنوز شوهرته؟؟؟؟؟؟

بله 

بخاطر بچم مجبورم باهاش بسازم و بسوزم 😔

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
والا دمش گرم مردی که بتونه خودشو کنترل کنه  


مردی که بتونه پانده ب‌کسی باید سرتاپاشوطلا گرفت.

چه فایده شوهرمن اونموقع معطل بودکسی فقط اشاره بده بهش💔

مخالف نظرمی ریپ نزن و بی ادبی وتوهین نکن که حوصلتو‌ندارم😒وکاریری هم ک جوابشو ندادم یعنی باهاش حال نمیکنم🦦.👈من نه اهل فوش دادنم نه حوصله بحث دارم وهم از بی ادبی بیزارم  .اومدنم ب اینجا صرفا فقط برای اینکه ذهنمو کمتر درگیر مشکلام کنم و دوس دارم بیشتراینجا بابقیه دوستان بگم‌وبخندم .پس اگه شوخی کردموتو بد برداشت کردی،بدون اون مشکل توعه😊
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   neusha23  |  1 ساعت پیش
توسط   افرآ  |  1 ساعت پیش