2777
2789

این داستان زندگی‌خودمه.

میخوام بهتون بگم هرثانیه بخوایید میتونید از صفر شروع کنید و زندگی جدید بسازید.

خانومای ناناز داستان یا اتفاق خاصی نمیخوام‌تعریف کنم.هر قسمت از زندگیمو تو یه پست میزارم‌

لطفا قضاوت نکنید تا آخر بخونید و نظرتونو بگید.

اینم‌بگم‌من  آمادگی هر نظری رو دارم.

دوستون‌دارم

سلام.

اسم‌من هاله ست.۲۹سالمه و تک‌فرزندم.متولد کرج‌هستم‌اصالتم‌ترک‌ .درحال حاضر ازدواج کردم و تو یکی از شهرهای لرستان زندگی‌میکنم.دوتا بچه دارم.

من تو یه خانواده ی معمولی بدنیا اومدم پدرم‌شیمیایی بود و فقط با ۳۰درصد ریه داشت زندگی‌میکرد وقتی من ۳سالم شد دیگه نتونست ادامه بده و فوت کرد.مادرم‌موند و من.

مادرم هم‌درس میخوند هم تولیدی داشت.من با داییم‌و مادربزرگم زندگی‌میکردم.یکی‌‌‌یدونه ی خانواده ی‌ مادریم بودم به شدت لوس و لجباز.داییم‌و مادرم صبح زود میرفتن از خوونه بیرون و تا شب برمیگشتن.من و مادربزرگم باهم بودیم همیشه.حداقل هفته ای ۴بار ناهار از بیرون‌میخوردیم.خوراکی و بخور‌بخور.شامای مفصل برای مادرم‌و داییم‌که از سرکار‌برمیگشتن.من‌همیشه درحال خوردن و بازی‌کردن بودم.

تا اینکه شدم‌۸ساله.مادرم درسش تموم شد و تصمیم‌گرفت دیگه کار‌نکنه و بمونه خونه پیشه من.تولیدی هم‌جمع کرد.از مادربزرگم‌اینا جدا شدبم و برگشتیم‌خونه ی خودمون.ما دو‌ نفر بودیم من‌میرفتم‌مدرسه برمیگشتم ناهار و استراحت و تکلیف و اینا تا شب دیکه شام‌و خواب .این‌برنامه ی‌ما بود.هروقت از مدرسه میمومدم همه چی آماده بود.تا اینکه ۱۷سالم شد و با همسرم‌آشنا شدم‌و تصمیم.گرفتیم‌ازدواج‌کنیم

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خوب دیگه عقد کردیم‌و مجبور بودم چندوقتی یکبار بیام شهرستان چندروز بمونم.خیلی سخن بود خجالت میکشیدم برم‌حموم.انقدد میموندم‌بو میگرفتم گریه میکردم‌برمیگشتم کرج.دیگه بعد چندبار عادی شدم و دیگه راحت بود حموم‌اینا میرفتم و بهتر شد تا ۱سال تموم شد و ما عروسی کردیم

عروسی خیلی خوب گذشت و اینا و وووووو

من‌موندم‌و مسئولیت یه زندگی.اینم‌بگم‌تو عقد من از ۶۵شدم‌۸۰کیلو.

من اصلا بلد نبودم استکان بشورم بلد نبودم لباس جمع کنم.وای چقدر وحشتناک بود همه چی.

من همش یا خواب بودم یا پای تلوزیون بودم‌ یا کرج خونه ی مامانم بودم.همیشه یادمه یه مبل دو نفره داشتیم شده بود کوه لباس .همیشه آشپزخونه پر از ظرف بود.به زور میشستم‌و جمع میکردم تا ۱سال .بعد کم کم یاد گرفتم و از این‌وضعیت نجات پیدا کردیم ولی بازم خوب نبودم برای زندگی

 میگن معمولا کسایی که گل می کشن نمیتونن جملشونو کامل.

کاربری دوم.بخاطر دعوا با یه آرمی تعلیق شدم و بعد یک سال پرقدرت برگشتم🌱 بی تی اس فن های کم و سن و سال محترم ریپلای نکنن.برای آرامش و تغذیه روحم گیتار میزنم.   میشه از بغض به هنر رسید و از اشک به ساز🦋🤍 اسم کاربریم هم یادگاری از کسی واسم مونده که  من رو اونجوری صدا میکرد خودش الان نیست ولی تیکه کلاماش هنوز باهامن:)💛خوبه همتونم تو امضاتون زدید نمیخواید با ادم احمق بحث کنید لعنتی شاید اون ادم احمق خودتی  ببخشید ولی من نمیتونم کرم درونمو کنترل کنم که کامنت تویی که تو امضات زدی لایک نکن رو لایک نکنم🤝🏻

عروسی خیلی خوب گذشت و اینا و وووووو

من‌موندم‌و مسئولیت یه زندگی.اینم‌بگم‌تو عقد من از ۶۵شدم‌۸۰کیلو.

من اصلا بلد نبودم استکان بشورم بلد نبودم لباس جمع کنم.وای چقدر وحشتناک بود همه چی.

من همش یا خواب بودم یا پای تلوزیون بودم‌ یا کرج خونه ی مامانم بودم.همیشه یادمه یه مبل دو نفره داشتیم شده بود کوه لباس .همیشه آشپزخونه پر از ظرف بود.به زور میشستم‌و جمع میکردم تا ۱سال .بعد کم کم یاد گرفتم و از این‌وضعیت نجات پیدا کردیم ولی بازم خوب نبودم برای زندگی

خوب دیگه عقد کردیم‌و مجبور بودم چندوقتی یکبار بیام شهرستان چندروز بمونم.خیلی سخن بود خجالت میکشیدم ب ...

از حموم چرا خجالت؟ 

سومین کاربریم هست! 😑 ✌️کاربری دست دونفره، سیم کارت نداریم دیگه 😐

منم‌تصمیم‌داشتم‌باردار بشم ولی بخاطر تنبلی شدید تخمدان‌نمیتونستم.هرجا دکتر میرفتم میگفتن باید لاغر بشی.باید ورزش کنی‌باید تغییر سبک بدی.آخه چجوری؟منیکه این‌روش زندگی با گوشت و پوستم آمیخته بود چجوری میتونستم عوض کنم.با دارو و به زور من باردار شدم.تنبلیم‌ چندی برابر شد.همش‌خواب بودم.پامیشدم‌تند تند جمع میکردم کوکویی میزی درست میکردم باز میخوابیدم.زایمانم‌کردم همینجوری میگذشت.تا اینکه...

یه روز دیدم‌نمیشه خیلی دارم اذیت میشم .هم خودم‌هم‌اطرافیانم به شدت تحت‌فشار هستن.

تو تلوزیون یه دکتر داشت صحبت میکرد میگفت شاد نیستی؟زندگیت سخت میگذره؟تا الان چجوری‌زندگی میکردی ؟از الان برعکسشو زندگی کن.

واقعا با این‌حرف حالم‌دگرگون‌شد

خیلی راحت بجای اینکه ۴صبح بخوابم‌ ۲بعد ظهر بیدار بشم ،۱۱شب خوابیدم‌ ۱۰صبح بیدار شدم.هم خوابم‌تموم‌میشد هم صبح بیدار میشدم.پامیشدم‌کارای روزمره انجام‌میدادم.ظهر که میشد میگفتم‌چه باحال هم‌ناهارم‌آمادست هم خونه تمیز.هم لباسا شسته شده جمع شده .خودم و بچه حموم‌کردیم.همه چیز سرجای خودشه

ولی شده بودم‌۱۱۰کیلو.

میرفتم‌باشگاه نیم‌کیلو کم‌میکردم‌دیگه نمی‌رفتم میگفتم فایده نداره باید ۱۰کیلو کم کنم.بی انگیزه بودم.

همش میخوردم.

رفتم‌پیشه دکتر تغذیه گفت‌دختر جان‌نخور‌که مجبور باشی‌بیای التماس کنی برای رژیم‌و لاغری.بهم یه سری داروهای تقویتی و اینا داد .استفاده کردم غذامو کم‌کردم دیدم بله تو یک ماه ۵کیلو کم‌کردم.کلی ذوق کردم و تو ک و نم‌عروسی بود همینجوری ۵ کیلو ۵کیلو تا شدم ۷۵.باورم‌نمیشد خیلی خوشحال بودم

گفتم‌خوبه دیگه ۷۵ دیگه نرفتم پیشه دکترم و همینجوری گذروندم وقتی به خودم اومدم دیدم‌بله دارم‌میشم‌۱۰۰کیلو دوباره.گفتم وا یعنی دوباره من چاق بشم.

 قبل اینکه بشم ۷۵کیلو بچه ی دومم‌بدنیا اومده بود.و از نظر خانه داری و اینا دیگه کاربلد شده بودم

افسردگی‌گرفته بودم میگفتم‌دیگه فایده نداره .شدم‌۱۰۵کیلو.خیلیی حال روحیم داغون بود.دختر‌بزرگم‌میرفت مدرسه من افسرده بودم.مامانم‌گفت خب همونایی که دکترت بهت گفته دوباره انجام بده .گفتم‌نه‌نمیخوا دیگه.

توقع داشتم یه روز از خواب بیداد بشم ببینم‌لاغر شدم.

تا اینکه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز