با وجود تحصیل، برقراری ارتباط مناسب و معقول، شاغل بودن و حضور فعال در اجتماع در حالیکه دوست دارم ازدواج کنم و پذیرش، خدمات و درک بالایی هم که در روابطم دارم، مورد انتخاب مردها قرار نمیگیرم و انگار از دید آنها نامرئی هستم. مشکل از کجاست؟
این دختران وارد رابطه میشوند، دلسوز و خوشرفتارند، از خودگذشتگی بالا دارند، اما در روابط ترک میشوند و تا سر حد مرگ دچار افسردگی میشوند.
آنها در درونشان برخلاف آنچه به نظر میرسد، حس میکنند برای داشتن رابطه خوب و کافی نیستند و ارزش داشتن رابطه جدیتر را ندارند. آنها ممکن است به قلههای صعبالعبور هم دست پیدا کنند، اما دلیلش قله نیست، دلیلش این است که فکر میکنند اگر به آنجا برسند، دیده میشوند؛ مدارک زیاد گرفتن، مدالهای مختلف کسب کردن و وسواس پیشرفت کردن و در عین حال احساس کافی نبودن در سفر عشق!
به دلیل همین وارد رابطه با آدمهای نقدکننده هم میشوند تا طردشدگی درونیشان تأیید شود و در نهایت ترک شوند!