قرار بود پدرم ببره دکتر
خودش گفته بود این سری من میبرم چکاپ.
خونه پدرم تا مطب ۲ ساعتی راههه
حالا امروز میگه فردا یخبندان و سرده
جاده خرابه.... بهانه
نمیدونم چه جور تو روی پدرم اینا نگاه کنم.
بهشون چی بگم.
دلم خیلی شکست.
کاش از اول نمیگفت میبرم.
منم خودم نمیتونم بچم کوچکه
خسته شدم ازش
تا حالا برای شما اینجور مشکلی پیش اومده؟
دیگه روش حساب نکنین
پدرت یه دربست بگیره بره بهتره تا منت داماد سرش باشه
اولین بارشه اینطو میکنه یا بیشترم دیدین ازش
من بودم وادارش میکردم ببرتش غلط کرده ازاول قبول کرده
خب نبره زنگ بزن بگو ماشين خرابه تعميرگاهه اگه خيلي مهمه كس ديگه ببره
شما خودت وظيفته من معتقدم مادر اونم بود وظيفه تو نبود ميتونسي نبري اما وظيفه بچه طرف هست
مرض داره از اول قبول میکنه از امادی دمدمی مزاج متنفرم
میتونی یه اسنپ بگیر تنها برن
دیگه ام شوهرت چیزی گفت رو حرفش حساب نکن
یا دیگه دروغکی به بابا بگو دکتر کنسل کرده وقتارو برای هفته بعد.
خیلی اعصابم خرده
چقدر به خانواده اش خوبی کردم
اگه بابای خودش هم بود اینکارو میکرد
من اگه بودم یه اسنپ میگرفتم. مینداختمش تو خرج . تا دفعه دیگه حساب نشده حرف نزنه
