بچه ها من تو دوران عقدم و مادر شوهرم خیلی زن خوبیه خیلی هوامو داره دوسش دارم ولی یه مشکلی که هست هر وقت میرم خونشون انتظار داره دو سه روز خونشون بمونم منم دوست ندارم بمونم خونشون دلگیره همش حوصلم سر میره زنو شوهر کم صحبت هستن کلا عادت ندارم شب جایی بمونم وقتایی هم که موندم شبا خونشون مجبور شدم 🤦♀️
بچه ها یه راه کار بگید چه بهونه ای بیارم که دیگه هیچ وقت بهم نگه
بگو خانوادم نمیزارن دگ
به نامزدت بگو خب
از همون اول هم خودتو هم اونو عادت بده که کم بمونی از الان جلوشو بگیری بهتره
بگو بابام دوس نداره
نمیدونم چجوری ولی فقط تجربه دارم بهت میگم خونه پدرشوهر نمون تو عقد بگو کاردارم مهمون داریم هرجوری هست فقط نمون
بهونه ی خانواده ات رو بیار
کل کار هاشو خودش میکنه حتی میگه مثلا هرچقدر خواستی تا لنگه ظهر بخواب
من برم هم فقط بخور بخوابم🤦♀️ولی واقعا دوست ندارم شب بمونم حوصلم خونشون سر میره
بگو بابام دوست نداره شبو بمونم روزا میام
مادرشوهرم اسرار میکرد برم خونشون بخوابم
بعد تو اتاقی که تخت دو نفره هست
جا جدا مینداخت که مثلا شوهرم نیاد نزدیکم😂
حتما دسوت داره با پسرش بیشتر اشنا بین
