بچه ها من و شوهرم تو یه شهر غریب دور از خانواده زندگی میکنیم و من تا جائی که یادم میاد مشغول بزرگ کردن دو تا بچم بودم و شده بودم یه زن افسرده ی تنها
از پارسال با یه اکیپی دوست شدیم که آخر هفته ها یا دو هفته یک بار با هم جمع میشیم حالا یا پانتومیم یا مافیا .. بازی میکنیم و روحیم خیلی بهتر شده،تقریبا ۴،۵ خانواده ایم،چند باری هم مسافرت رفتیم با هم،تو جمع ما یه نفر آقا مجرد هم هست ولی بقیه متاهل،بعد این آقا خیلی بگو بخند میکنه با خانوما،ولی واقعا هیچ منظوری نداره،چون خونه باغ داره و ما اکثرا تو باغ ایشون جمع میشیم،اینطور صمیمی شدیم
الان شوهرم به حدی رو این آقا حساس شده که میگه اگه یه جا جمع شدیم نباید اصلا بگو بخند کنی،شدیییدا روش حساس شده طوری که کلا چشمش به حرکات منه،و این خیلی عذابم میده،به نظر شما حق داره در این حد دخالت کنه؟چند باری هم خواسته کلا این جمع رو بذاره کنار،من نذاشتم چون واقعا باهاشون حالم خوبه