زمانیکه پر از ذوق بودم ،شوق بودم ادما کاری کردن روحم مرد خسته شدم از روحیکه مرده جسمیکه زندگیو رهانمیکنه گاهی خسته شدم از بلاتکلیفی با خودم از اینکه هم دوست دارم بمیرم هم واسه این زندگی ذوق دارم و خسته ام از جسمی که به حرفم گوش نمیکنه ذهنیکه اروم نمیگیره جسمیکه مدام با من سرجنگ داره از امیدیکه درونه خودم میکارم از شکستنایه پیاپیم وقتی به گذشتم و الانم فکر میکنم ادمه پرتوقعی نبودم من فقط امید میخواستم به این زندگی اگه کسی و دوست داشتم میخواستم امیدم باشه کسی باشه که من بخاطر اون خودمو قوی کنم بخاطر اون بجنگم بدونم کسی جایی منتظرمه حدالقل واسه کسی مهمم فقط اون ادم بشه امیده من ،یبار یه ادم بهم امید داد و جوری رفتار کرد ک من رفتم همون امیدی که اون به من دادمنو کشت ،،الانم امیدم شده یه ادم دیگه ولی دوست ندارم گاهی چیزی بگه منو از تو خالی کنه چون حس میکنم داره امیدم از دست میره من خودم انقدری ضعف اعصاب درونه خودم حس میکنم که صدایه بلند کسی از درون بهمم میریزه یه زنگ ایفون یا گوشیه هر کسی از تو خالیم میکنه من به خیلی چیزا رو اوردم تا ارومم کنه مثله موسیقی مثله شلوغ کردنه دورم که افکارم نتونن ذهنمو بهم بریزن من از اینکه یکیو مثله خودم میدونم و حرفه دلمو میگم اما اون گاهی تو حرفاش به روم میاره بدم میاد چون من اونو غریبه ندیدم که اون حرفارو گفتم خدایاهدفت از این دنیات رنج بود که حاصل شد اگه جونم حقته بگیر راحتم کن زوری نگه ندار تو بنده هایه خوبتو خیلی اذیت میکنی وزمانی خیلی چیزارو بهشون میدی که قبلا ارزوشو داشتن دیگه زمانی به اون ارزوها میرسن که دیگه جونی نمونده واسشوت میدونم اگه من بمیرم پدرومادر زیره غمه مردنه من کمرشون میشکنه و نمیتونن هیچ وقت کنار بیان میدونم که نزدیک ترین ادمه زندگیم پراز غم میشه من خیلی چیزارو میدونم اما چیکار کنم من زورم به هیچی نرسید نه به غم درونم نه قانع کردنه دیگران چون هر کسی طبق منطق خودش رفتار کرد التماس تورم زیاد کردم گاهی حس کردم صدامو نشنیدی اما جونه من حقته بیا حقتو بگیر 🖤