سلام بچه هاجریان ازاین قراره امشب از طرف اقوام نامزد سابقم دعوت شدیم جایی ونمیشه نریم چون صابخونه دوست صمیمی پدرمه
وبه پدرم گفتن اون خانم یعنی دخترخالم نمیاد
چون از جریان ما میدونن
حالا خانواده اقای خائنم هستن ....
(برم نرم؟چکارکنم؟استرس دارم همین الان دارم تایپ میکنم دستهام میلرزه وقلبم رو هزار)
بچه ها میدونید
خانوادم پدرم وبرادرهام چندماه واسم زحمت کشیدن تاحالم خوب بشه چه شبهای که توبغل پدرم گریه کردم اونم پابه پام اشک ریخت موهای سرم سفید شد بند بند وجودم پودر شد ازدرد نامردی ازدرد سادگیم که بادخترخالم بود ودخترخالم بهم زنگ میزد بهت اس نداد زنگ نزد نگو امار میگرفته چقدر بغل دخترخالم گریه کردم از قهر نامزدم..
وچه شبهای که خانوادم به نوبت از۴و۵غروب تاسحرمنو دورمیدادن باماشین تاخوابم ببره وتوخونه نباشم
عموهام عزادار بودن ولی دلداریم دادن کمکم کردن
چندماه میرم مشاوره
امشب نرم اونجا گندبزنم به زحمت چندماه
اعضای خانوادم ومشاورم وزحمت ها به باد بره...
مشاوره وپدرم اصرار دارن باید بری
برادرهام مخالفن
بگیدچکارکنم ماساعت۸ونیم باید اونجا باشیم...
دودلم برای رفتن
خواهرنه کمکم کنید من خواهر ندارم که باهاش دردودل کنم وکمک بگیرم
(بچه ها جریانم اینه مردک خائن بادختر خالم دوست میشه وتودوستی بادار میشه ودخترخالم یه ازدواج ناموفق داشته
ومجبور میشه عقدش کنه)