من قبل ازدواجم با ی پسر تو فامیل دوست بودم،پسرخالیه دخترعموم، عاشق هم بودیم همو میخواستیم ولی خانواده اون نذاشتن،هرکار کرد نشد و سریع برای اینکه عشق من از سرش بیفته یجا رفتن خواستگاری، بعد ۵سال تو ی مراسم دیشب دیدمش ولی نزدیک هم نشدیم فقط نگاه بود
اون توی عقد جدا شده بود همون اوایل
منم همون اوایل برای حس تنفر و انتقام به اولین خواستگارم جواب مثبت دادم و ازدواج کردم
دیشب سعی داشت نزدیکم بشه و چشم برنمیداشت که بهش فرصت ندادم ولی تو دلم خونه تمام حسام بهش برگشت
احساس گناه دارم، همچنین احساس دلتنگی 😭😭😭😭😭😭😭😭فردا دوباره باید به اون مراسم برم ،عقلم میگه نرو ولی دلم پر میکشه برا دیدنش ،خدایا لعنت بهم و این سرنوشت