من خابگاهی هستم 
دانشجوی لیسانسم و مشکلات خانوادگی دارم 
پدر و مادرم دارن از هم جدا میشن و پدر خوبی ندارم. 
اگر بگم پدر ندارم بهتر گفتم.
مامانم سنش رفته بالا و من بچه آخرم و احساس مسئولیت زیادی نسبت بهش دارم. اما کاری از دستم بر نمیاد.  مشکلات اقتصادی هم بهم فشار آورده
نمیدونم چطور قرارع کسب و کارم رو شروع کنم چون شدیداً نیاز دارم مستقل بشم.
حس میکنم خیلی تنهام و اگر مادرم نباشه شدیداً داغون میشم.
الآنم چون نیاز دارم سحرخیز باشم که بتونم تمام کارام رو انجام بدم باید بخابم اما هم اتاقی هام باوجود اینکه باهم خیلی صمیمی هستیم و بهشون گفته بودم من دیشب بخاطر سروصدا بد خواب شدم و تا صبح دیگه خابم نبرده و نیاز دارم امشب زود بخابم. توجهی نکردن و دارن فیلم میبینن تو اتاق باهم. اگر دوست صمیمی نبودیم آنقدر اذیت نمیشدم. 
خسته شدم از این زندگی دیگه 
تروخدا دعا کنید بتونم خودمو نجات بدم و حال روحی و روانی و جسمی و مالی و عاطفیم بهتر شه
اگر حرفی هم میتونید بهم بزنید بگید مرسی