توی پارک منتظر زنداییم بودم یهو یه ف.الگیر اومد کنارم نشست گفت پول بده ف.التو بگیرم گفتم پول همراهم نیست ف.ال هم نمیخوام گفت نمیخواد پول بدی ف.التو میخونم🥲 ببینین چیا گفت فقط بدون اینکه حتی اسممو بپرسه
من دانشجوی ماماییم گفت از دانشگات انصراف بده بشین بخون واسه کنکور تجربی امسال چون یه رشته خیلی توپ میاری و با یه پسر ک خوشتیپ و ثروتمنده توی اون دانشگاه دوست میشی و ۱۸ بهمن ۱۴۰۳ مراسم عروسیته😐گفت آیندهت توی این رشتهت نیست و اگر هم همت نکنی و انصراف ندی همین چند روز اخیر، افسردگی میگیری و ایندهی تیره و پر از مشقتی نصیبت میشه خواهرم😐 بعدش اصرار کردم بیشتر بگو پول کارت بکارت میکنم گفت همینایی ک گفتم کافیه بحرفم گوش بده فقط و رفت منم خجالت کشیدم ازش ک بیپولی واسم ف.ال گرفت 🥲اصن از غروب انگار برق گرفته منو ترسیدم از حرفاش بنظرتون فردا برم پیداش کنم توی اون پارک؟؟؟
یه ف.الگیر میتونه چیزای درستی رو به ادم پیشنهاد بده واقعا؟
باورم نمیشه انقد ب همچین چیزایی با قاطعیت اشاره کرد بدون یه ریال هزینه