اصلا از آویزون بودن خوشم نمیاد ولی الان حس آویزونا رو دارم ...
قرار بود که هیچی به هم نگیم ولی چند روزه همه اش خوابشو میبینم و دیشب یه خواب دیدم که نگرانم کرده از صبح تا حالا ،فقط در این رابطه پیام گذاشته بودم 😑حس بلاک بودن دارم ...نمیبینه ،البته گفته بود دیر سین میکنم تلگرام رو ...ولی عجیب نگرانشم ،باز خوبه فردا میبینمش ...یه دلم میگه برم حذفش کنم ،یه دلم میگه نکن ،هر چند تهشم نوشته بودم که احتمالا از فرستادن پیامم پشیمون بشم که شدم ...
میدونی ؟یه حس بدیه !دوستم میگه غرورشو شکستی ،اونم غرورمو شکسته ،نیاز به زمان داره ...به خصوص که تو هر چیزی من دعوا رو شروع میکردم و اون جلوشو میگرفت 🤦🏻♀️حس میکنم تماما گند زدم به همه چیز ...
دلم میخواد زار زار گریه کنم براش ،انگار نه انگار ۲۲ سالمه ،حس میکنم شدم شبیه اون دختر بچه هایی که وسیله ی محبوبشونو ازشون گرفتن ...حس میکنم دیگه بهم علاقه ای نداره ،گاهی میگم نکنه توهم زدم ...ولی اون نگاه ها ،اون شوق دیدن و ...میگه نه ...خجالت اولیه اش و ...میگه یه چیزی این وسط درست نیست ...نمیدونم چی شد یه هو همه چی به هم ریخت ...چی کار کردم ولی شد ...
الان جزوه ای که خودشم توش همکاری کرده جلومه ،هر سری اسمشو میبینم اشکم دم مشکمه 🤦🏻♀️به خاطرش کل دوشنبه رو با بی حسی تمام سر کلاس بودم و چشمام از اشک میبارید و قرمز بود (حالا درسته ذهنمو درگیر کرده ولی درسم سر جاشه ،من شبو براش زار زار گریه کردم ،بعد کوییزمو نمره ی کامل گرفته بودم 😅)حالا فردا چه جوری تحمل کنم سر یه کلاسیم ،بدتر از اون بهش گفته بودم نمیام ولی هنوز کلاسم حذف نشده ...قشنگ گند زدم ...
پیامم رو هم سین نمیکنه ،احتمالا همو ببینیم وبعدش شاید عشقش کشید سین کنه 😑🕊
لعنت به علاقه که خوشم نیومد ونیومد از کسی ،حالا که اومد یه سختش اومد تو مسیرم ...ای خدا چی میشد از این کاریزماتیکای جذاب زیاد تر میریختی دورم که اینجوری جذب این یه نفر نشم ...