سلام،چند ماه پیش زن همسایمون که آدم خوبی هم هست و پولدار هستن، اومد خونمون و با مادرم احوالپرسی کرد و من به رسم ادب چایی براش بردم و کنارشون نشستم،از من پرسید قصد ازدواج کردن نداری؟ گفتم خدا قسمت نکرده انشالا در آینده، بعد گفت چیکار کنم پسرم دختر بزرگتر از خودش نمیخاد، پسرش 6 ماه از من کوچکتره و من حتی یادم نمیاد قیافش چه شکلیه، قدری ناراحت شدم که از کنارشون پاشدم رفتم خیابون،چند وقت بعدش زنگ زد به مادرم گفت بگو دخترت بیاد آمپول م رو بزنه ولی من نرفتم بهانه آوردم که دیگه میترسم آمپول بزنم، بعد از اون دوسه بار اومد خونمون و من نرفتم کنارشون بشینم، الان باز رفته به مامانم گفته دخترت رو نمیخایم چون اجتماعی نیس، بنظرتون با اینجور آدمی چکار کنم؟! خواستم برم با شوهرش حرف بزنم روم نشد ولی خیلی غرورم رو شکسته و ناراحتم
مامانت چی بهش گفتن ؟
وا دیوونه هست
مادرت باید برخورد کنه
😝
راحت شدی که
بگو یکیو میخام نامزددارم دهنتو ببند
همون دفعه اول باید میگفتی منم پسر کوچیک تر از خودم نمیپسندم اصلا پسرتون مورد پسند من نبست الان فکر کرده چون اینارو گفته و تو امید داشتی به پسرش ناراحت شدی اعتماد به سقف زده خانمه 😂😂😂
هیچی به این آدما حتی نباید فحش داد باید خندیدو رد شد
کاربری ما دونفره؟اخه گفتی شوهر داری
مادرت به جا اینکه بشینه به حرفای گوش کنه باید بزنه دهنش دیگه خونه راش نده
میخواد به زور شوهرت بده به پسرش😂🤦🏻♀️
هیچی اگه دفعه بعد دیدیش بگو
نمی‌خوام از حرفم سوءبرداشت بشه ولی یه سوءتفاهمی که ایجاد شده درمورد اجتماعی بودن من،بنده بخاطر این اون روز پاشدم رفتم که تعجب کردم شما بخاطر پسرتون که از من کوچیکتره خواستگاری کردید وگرنه شما منو میشناسید منم شما رو.هم شما میدونید که چقدر تو اجتماع رفت و آمد دارم هم من می‌دونم چقدر شما آدم خوبی هستید و همه ازتون تعریف می کنن
زن عقده اییه یعنی مامانت چیزی بهش نگفته من جای مامامت بودم فیسش رو میاوردم پایین
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
