امشب خونه مادر شوهرم بودیم همه گی سفره انداختیم نشستم برنج کشیدم بعد با دخترم جابه جا شدیم خواست بشقاب منو بده داد خواهر شوهرم بهم بده اونم بشقاب دید با صدای خیلی بلند گفت زنداداشم چه خبره این همه کشیدی از پشت بندش خبر داری. من یکم زیاد کشیده بودم امروز ناهار زود خورده بودیم بچه هم شیر میدم حسابی گشنمه بود آنقدر خجالت کشیدم که نگو نصف شوخالی کردم شوهرم گفت نکن بخور شوهر خواهر شوهرم گفت نکن گفتم نه زیاده .اومد دید خالی کردم گفت شوخی!کردم چرا خالی کردی .