اولا که با احترام فراوان روانی کردین مارو با مادرشوهر و جاری و خواهرشوهر
دوستان من الان با شکم گشنه نشستم و همش دلم پیتزا میخواد ولی با سن خرس ۲۲ ساله مادرم لج کردن و گفتن شام تخم مرغ داریم.
خب من فقط اخر هفته ها میام خونه تو خوابگاهم میتونم تخم مرغ بخورم
میگم میرم بیرون میگه نه فلان جیغ داد میگم خب خودم درست کنم بازم نه جیغ داد
تو خوابگاه نمیشه غذای بیرون خورد خب بقیه گناه دارن
من اوق میزنم با بوی تخم مرغ چیکار کنم؟
حالا خواهر بنده فاز رزیمش گرفته گفت نه من نمیخوام
اگه میگفتن الان پیتزا میخوردم
حتی نمیزاره یچیزی درست کنم میگه فقط تخم مرغ بای
اه گیر افتادم اختیار غذامو ندارم اینجا میرم تهران بهم ازادی نمیرسه اونجام که باید تا ۸ شب تو اون خوابگاه کوفتی باشیم تهرانم انقدر بزرگه نمیشه بعد کلاسا رفت گشت
باید خونه بگیرم اخر دیگه چه وضعشههههههههههههههههههههههههههههه
اینجا همش دعواست اونجام خیلی مسخرست خوش نمیگذره زیاد دلم میخواد کاش پولدار بودم از خودم نه از بابام