دوستان مامانم شاغله و ظهرا حدود ساعت ۳ میاد خونه...ما صبر میکنیم همه تا بیاد و باهم نهار بخوریم...بابام مریض بود و مامانم از شب قبل نهارمونو درست کرد...نزدیکای ۱۲ونیم ، ۱۳ اینا من گشنه ام شد واسه خودم تخم مرغ درست کردم...داداشمم کنارم خورد...درحایکه بابام گف من که نمیتونم بخورم شما سهم غذای منم بخورین ، تخم مرغ درست نکن...گفتم نه اون باشه با مامان باهم بخوریم و زشته و اینا....
مامانم اومد هی شماتت که چرا نخوردی خب باید میخوردی...واقعا هی تکرار کرد چرا نخوردی چرا نخوردی اعصابم یه لحظه خورد شد گفتم باز این شروع کرد...بعد یهو خیلی مهاجمانه و بدجور برگشت گفت این سرتاپاته و کلی حرف...منم از کنار میز بلند شدم رفتم تو اتاقم....
عصری شیرموز درست کرد و برد تا دم اتاق به پسرش داد...پسری که همین چند روز پیش دعوا بدی با مامانم کرد درحدی که حرف خیلی زشتی زد...و من اصلا نفهمیدم اینا کی آشتی کردن! حالا منو اصلا واسه شیرموز صداهم نزد...احتمالا برا شب بخاد حاضری درست کنه...من نهارو که نخوردم ، شیرموزم همینطور...نمیخامم شامم بخورم چون واقعا بهم برخورده که انقدر با من بده!