2777
2789

اره منم نمیتونم بگم واقعا شوهره من فقط گفت زنداداشتت چقدر بد رفتار می‌کنه باداداشت تحویلش نمیگیره منم به مادرم گفتم ...حالا عروسمون کلا درشرف طلاق هستند رفته به داداشم گفته اره داماد مون هنوز نیومده گفته این زن زندگی نیست پاهاش لغزیده یه حرفها گذاشتن تو دهن شوهرمن باز داداشم گفته مگه اون به چه چشمی به ناموس من نگاه کرده یه بحثی شد اصلا دیگه دوستندارم برم خونه مادرم فقط کافیه یک حرفی ازدهنت ذربیاد فتنه کنن اوایل فکر میکردم بهترین خانواده رو دارم الان که رفتم تو جامعه دوتا شوهر عوض کردم فهمیدم مشکل از خانوادم وپرتوقعیشون بوده و 

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

مامان من کلااااااااا طلبکاره چه خودش مقصر باشه چه ما

دو هفته پیش سر یه جریانی داشت مثلا درد دل می‌کرد که بابات فلانه بهمانه منم خیلی ملایم گفتم خب مامان تقصیر خودت هم هست سر به سرش میذاری خدا شاهده به حالت تهاجمی پا شد بیاد منو بزنه با عربده هااااااااااا 

هر چی از دهنش درومد گفت بهم

اون یکی خواهرم گفت وا مامان چته چرا اینطور میکنی

خیر سرم با ۴۰ سال سن رفته بودم دو دقیقه بهشون سر بزنم دلم وا شه تا یک هفته شوکه بودم و حالم بد بود

اره منم نمیتونم بگم واقعا شوهره من فقط گفت زنداداشتت چقدر بد رفتار می‌کنه باداداشت تحویلش نمیگیره من ...

آخ آخ عین مامان من

دو تا کلام نمیشه باهاش حرف زد فرداش میبینی رفته به همه گفته

اره منم نمیتونم بگم واقعا شوهره من فقط گفت زنداداشتت چقدر بد رفتار می‌کنه باداداشت تحویلش نمیگیره من ...

من بابام خیلی مظلوم و سادس مامانمم خواهرم هر حرفی بهش میزنه ولی من که از اول هیچی نگفتم الان یه انتقاد سادم بکنم زود قهر میکنه و اونقدر کشش میده که خسته می‌کنه از بچگیم فقط قهرا و اخماش یادمه و عقده شده برام باعث شده منم یه آدمی بشم که نتونم محبت کنم امشبم تاپیک قبلم نوشتم چیشده بعد بیستو نه سال مثل بمب ترکیدم

فقط خدا
مامان من کلااااااااا طلبکاره چه خودش مقصر باشه چه ما دو هفته پیش سر یه جریانی داشت مثلا درد دل می‌ک ...

چقدر مثله هم هستیم کنه بدبخت هشت سال طلاق گرفته بودم خونه مادرم بودم چقددررررررررر تلخ بود بود از ترس مادرم دوباره ازدواج کردم بامرد بچه دار بخدا روانیم کردن گفتم من نمیتونم من خیلی حساسم نمیتونم من حسودم خیلی بخدا بدبختم کردن الآنم نمیتونم برگردم از بچگی‌ام متنفرم از مجردیام متنفرم وقتی یادم میاد چه کارها که بامن نکردن تازه من ته تغاری ولپش خانواده بودم مادرم سقط های مکرر داشت وحالش بدمیشد وعصبی بود 

مامان من کلااااااااا طلبکاره چه خودش مقصر باشه چه ما دو هفته پیش سر یه جریانی داشت مثلا درد دل می‌ک ...

منم امروز دخترمو گذاشتم اونجا با خواهرم رفتم بازار صد بار گفتم کاش پام میشکست مینشستم خونه خوشی بمن نمیاد من نمیگم مادرم بده چون خوبیاشم زیاده ولی تاپیک قبلم گفتم امشب‌ سر هیچی کارو به کجا کشوند من به مرزجنون رسیدم پیششون خودمو زدم زخمم سرباز کرده بود انگار

فقط خدا
چقدر مثله هم هستیم کنه بدبخت هشت سال طلاق گرفته بودم خونه مادرم بودم چقددررررررررر تلخ بود بود از تر ...

منم متنفرم از مجردیم

دیر ازدواج کردم هر روز یه داستان داشتم باهاش 

وقتی هم شروع می‌کرد دیگه به هیچ عنوان ول کن نبود 

اصلا من نمیدونم این همه انرژی رو از کجا میاره واسه غر غر

خیلیه هاااااا یه کله ۵ ساعت عین دارکوب نوک میزد تو مخت

منم امروز دخترمو گذاشتم اونجا با خواهرم رفتم بازار صد بار گفتم کاش پام میشکست مینشستم خونه خوشی بمن ...

همه مادرا خوبن ولی یکم درک ندارن یکم شرایط رپدرک نمیکنن بابا ماهم مشکلات داریم ماهم درد کشیدیم منم بچه دارم درگیری با خانواده شوهرم دارم ...بخدا شوهرم اجازه نمیده تادم در حیاط برم هرسی روز یکبار منو می‌بره توماشین یک دور بده ازاخرم که میرم خونه مادرم ...باز مادرم اجازه نمیده یک بازار برم اینقدرررر زنگ میژنههههنه روانیم می‌کنه ...با شوهرم رفتیم شهرمون چهارتا فامیل ببینیم شوهرم گفت حاضرشو بریم خونه خواهرت قلیون بکشیم مادرم خودشو زد به مریضی بکاری میکرد نرید کجا می‌روید من تنها میترسم هرجا می‌خواستیم بریم یک بامبولی درمی‌آورد 

منم امروز دخترمو گذاشتم اونجا با خواهرم رفتم بازار صد بار گفتم کاش پام میشکست مینشستم خونه خوشی بمن ...

باز خوبه دو تا خوبی داره مامانت

مامان من که هیچچچچچچچچ

کلا خودشو راحت کرده صبح تا شب سرش تو گوشی و اینترنت

با عالم و آدم هم قطع رابطه کرده چه فامیل های خودش چه فامیل های بابام

منم متنفرم از مجردیم دیر ازدواج کردم هر روز یه داستان داشتم باهاش  وقتی هم شروع می‌کرد دیگه ب ...

میری خونش یک لطف میکنید مثلا آشپزخونه رو تمیز می‌کنی میگه طرفا روهم. بشور میشوری یخچالم تمیز کن خیاطم بشور خونهاروهم جارو کن گازم روشن کن دیگه ول کن نیست  بابا من دورپز خیر سرم از شوهر روانیم فرار کردم اومدم اینجا ولم کنید بابا بخداشب یلدایی رفتم خونه مادرم به کوه خوردن افتادم بایک بچه شش ماهه آلاخون والاخون شدم هرشب خونه یکنفر بودم بس که رومخم بودن با خواهرم بقران خیلیی شرایط بدی دارم تو زندگیم ولی خونه مادرم بدتره

همه مادرا خوبن ولی یکم درک ندارن یکم شرایط رپدرک نمیکنن بابا ماهم مشکلات داریم ماهم درد کشیدیم منم ب ...

منم شوهرم خودش میره پیش دوستاشو باهاشون میره مسافرت کاری خوش میگذرونه و اینا من ده ساله حسرت مسافرت به دلم مونده بعد میخوام یه بازار برم انتظار داره نرم با دختر عمم صمیمیم شوهرم رفتو آمد نمیذاره یه تلفنی حرف میزنم میبینم مامانم میگه شوهرت ناراحت میشه هاهمش بهم میگه ناهار پختی شام پختی نمیفهمه من خستم روحم نمیکشه این زندگی رو که من حق هیچ کاری ندارم منم آدمم حسرت صد تا چیز رو دلم مونده پدرشوهرم بهم فحش میده میگه جواب نده ها چرا چون تنها ترسش اینه طلاق بگیرم برگردم ور دلش

فقط خدا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز