پارسال مهر ماه بود ساعت حدودا ۳شب خواب دیدم در حال جون دادنم(نوع مرگمم دیدم ولی بنا به دلایلی دوست ندارم بگم)یه جوون با لباسای سفید ایستاده بود بالای سرم حرف نمیزد ولی نگاش که میکردم حرفا بینمون رد وبدل میشد فهمیدم که عزراییلمه دوست داشتم باهاش برم ولی یهو یاد حق الناسایی که به گردنمه افتادم گفتم منو الان نبر بزار کامل پاک شم بعد اونم قبول کرد گفت بعدا میام از اون روز حس میکنم مرگم خیلی نزدیکه
حق الناساروبر طرف کردی؟؟؟
وقتی از خواب پاشدم انقدر واقعی ب دنش حس میکردم کل بدنم میلرزید
صدقه زیاد بدید عزیزم
چه حق الناسی؟!
پس کار نیمه تموم نداشته باش خوابت خیلی با جزئیات و واقعی بود
حق الناس ها رو ادا کن
دور از جون ایشالله عمرتون طولانی باشع
من پارسال ی جراحی کردم بعد جراحی حالم خیلییییی بد بود،ی شب خواب دیدم بابابزرگم که تازه چهلمش رد شده بود اومد به خوابم هی میگف بیا بریم،منم میگفتم نهههه آقا جون من هنوز جوونم،بعد گف پس بگو مامانت بیاد گفتم نههههه اون ارزو داره پسراشو زد بدع😁هی ازون اصرار از من انکار اخرش گفتم تو برو من میام بعدا،من زودتر از همه میام پیشت،و بابابزرگم تو خواب یهو رف سمت اسمون
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
