پارسال مهر ماه بود ساعت حدودا ۳شب خواب دیدم در حال جون دادنم(نوع مرگمم دیدم ولی بنا به دلایلی دوست ندارم بگم)یه جوون با لباسای سفید ایستاده بود بالای سرم حرف نمیزد ولی نگاش که میکردم حرفا بینمون رد وبدل میشد فهمیدم که عزراییلمه دوست داشتم باهاش برم ولی یهو یاد حق الناسایی که به گردنمه افتادم گفتم منو الان نبر بزار کامل پاک شم بعد اونم قبول کرد گفت بعدا میام از اون روز حس میکنم مرگم خیلی نزدیکه