بالاخره بعد از هففففت سالی که راحت هم نگذشت من و عشقم بطور رسمی مال همدیگه شدیم و اِسممون رفت توی شناسنامه ی همدیگه(: هفت سالی که سرشار از عشق و صبر بود🫂 ۳ سال اول رو من برای بهتر شدن موقعیت و شرایطش صبر کردم و ۴ سال اخر رو اون، تا رضایت پدرم رو بگیره(: وقتی ثمره ی این هفت سال عشق و صبر رو به شکل یه حلقه ی خوشگل💍 هرروز میکنی توی انگشتت حس خیلی قشنگیه🥰 این حس قشنگ رو برای تمام عاشقان ارزو میکنم💞 من درکتون میکنم که گاهی چقدر سخت میشه🫂
دیگه نه صلوات میفرستم نه دعا میکنم نه اسمتو میارم نه باهات حرف میزنم نه برات نامه مینویسم....چرا همه چی یطرفه باشه؟؟؟فقط من صدات کنم؟تو جواب ندی؟این رسمشه؟برو با همون بنده عزیزات که براشون کم نمیذاری.منم یه گوشه این دنیا زندگیمو میکنم تا .......