میرفتیم خونه مادرشوهرم تمام حرفش این تو خسیسی. چرا؟ چون جاریم واسه کوچیک و بززگ قد هم غذا میریخت توی بشقاب. و تا خرخره تابه رو واسه سرخ کردن پر روغن میکرد.ولی من اشپزی میکردم به اندازه. صبحانه واسه خودم و شوهرم ۲ یا ۳تا نیمرو میزدم میگفت کمه خسیسی. یسری اینقد بهم فشار اومد ۱ لقمه خوردم و بقیش رو انداختم گردن شوهرم گفتم تو بخور چون قبلش خودش در جواب مادرش گفت اره دیگه خسیسه.
یروز برادر شوهرمم اومد گفت نیمرو بزن صبحانه ۳ نفر بودیم خدا منو ببخشه از حرص مادرشوهرم ۷ تا شکستم.خودمم کم خوردم اخرش زیاد اومد دیدم میگه چقد زیاده بذار یخچال! گفتم واااا کی نیمرو میذاره یخچال و ریختم دور تا بدونه دخالت نکنه. اونجا چون تمیز نیستن وقتی میرم مجبوری خودم اشپزی میکنم گاهی.یا کمک میکنم تا تمییز باشه. بعد اگه ۴ نفر باشیم من اندازه ۶ نفر درست میکنم ولی یدفعه ۱۰ نفر میاد و اخرشم باز من خسیسه میشم. زیاد درست کردم موند گفتن چرا اینقد زیاد درست کردی؟!
فازشون چیه. غذای نمک کم باشه جاریم میگه وایی شوره گفتم نخور دخالت میکنن غذا شفته میشه میگن تو بد درست کردی درصورتی که واقعاااا دست پخت خودشون بده. همه میدونن. حتی خواهرشوهرمم طرف منه ولی حریف مادرشوهرم و جاریم نمیشم. حوصلشون ندارم ۲ ماه یبار میرم زهرم میشه اینقد میگن خسیسی. قد خدا مال دارن ولی استفاده نمیکنن بعد من خسیسم.