مهمونی مادر شوهرم گشنه موندم

اره خوب کردی بهش بگو ک بدونه، قرار نیست لطف و همکاریت رو اینجوری ندید بگیره 

اصلا نرو،کارخوبی میکنی 

بعدا هم اگه پرسید و حرفش شد همسرت بگه حالش خوب نبوده ازکار و خستگی زیاد و گرسنگی فشارش افتاده بود بردمش دکتر 

😬😬😬

خیلییی زرنگه 

توام اصلا خجالتی نباش و‌خودتو‌بزن ب پررویی خونشون  غذاو میوه خودت رو  کامل بخور 

ببین پیشنهاد میدم قشنگ رو شوهرت تاثیر میزاره 

امشب حتما به خودت برس 

برو طرف شوهرت

حسابی کرم بریز تا حالش خراب بشه

قبل از شروع داستان (آقایون تو اون مرحله موشن)

بغضی شو آروم بگو میشه یه چیزی برات تعریف کنم رو دلم نمونه

میگه آره بگو

بگو آره من از صبح کمک مامان بودم همه چی درست کردم آخرش اینجوری شد

اصلا و ابدا امروز هم نرو

اوووف دلم میخواد گلوی مادرشوهرت اینقدفشاربدم که جشاش بزنه بیرون

بهترین کار و کردی جواب ش و  ندادی . خیلی کارش زشت بوده.  معلومه خسیسه .‌چند بار نری یاد میگیره احترام بزاره . والا دیگه برای همیشه این رویه رو ادامه میده 

عزیزم تو خونه اینطور آدماکباب بره هم بخوری برات زهرماره، منم تو خونه پدرشوهرم زیاد گرسنگی کشیدم منتها نه از روی خسیسی شون.... از روی بی احترامی شون. بگذریم، بهترین راه اینه زیاد خونش نباشی،هر بار میری در حد نیم ساعت فقط بشینین با شوهرت و بعد هم بیاید خونه خودتون. من یه زمانی مثل شما دنیایی کار میکردم بعد شد وظیفه م. از یه شهر دیگه میرفتم بهشون سر بزنم، شام نمیپختن که اگه گرسنمه خودم بپزم!!! منم رودربایستی دار هستم کلا، بدون اجازه به یخچال کسی دست نمیزنم. حتی دیگه آخرا با شوهرم میرفتیم یه چایی نمیدادن که اگه میخوام خودم بذارم!! تعارف هم نمیکردنا کلا به روشون نمیاوردن. خلاصه الان ولی دو سه ساله دیگه در حد هفته ای نیم ساعت میریم سر میزنیم و برمیگردیم. با اینکه خونمون خیلی نزدیکه. بهونه میاریم که کار داریم و گرفتاریم و ... الان جوری شده هزار تا قسم میدن که تو رو خدا شام بمونین و ما نمیمونیم. به قول شوهرم تو خونه خودمون نون خشک بخوریم بهتر از غذاییه که اونا با منت بپزن....

لال بودی بگی نه هیچی بهم نداد وای خدای من خودتم خیلی حرص دراری ها 😤😤😤😭😭