2777
2789
عنوان

بی خوابی نگرانی و فکرای بد

| مشاهده متن کامل بحث + 638 بازدید | 75 پست
نه..اولش تعجب می کنی اما بعد واقعا امید می گیری و حتی در بعضی مواقع بترسی اما من اون فیلمی که دیدم ک ...

چه فیلم های خوبی درمورد این موضوعات ساختن حتما میرم فیلم این موضوع رو میبینم

خب تصور کن طرف از مار می ترسه و دقیقا کنار تختش زده شده شاید در نگاه اول غیر اصولی باشه اما مزشک با ...

عه جدی 😅 چه باحال

منم مثل این میمونم که هی فکرامو شبا ریکاوری میکننم دوباره نگاه میکنم هر شب برا همینه خوابیدن مشکله

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

فردای اون روز پزشک از تک تکشون حالشون و واکنش و اینا رو می پرسید و حتی با گریه و خشم و همه چی حالشون رو بروز می دادن و پزشک آگاهانه آرومشون می کرد.باهاشون کار می کرد و هنگام شب دوباره وارد اتاق شده و مثلا موش که می ترسید رو به صورت عروسک در اتاق و در چندین نقطه می دید طرف و باز داد یا گریه یا هر واکنشی که برای هر کدوم فرق داشت تا حدودی...شب با سختی گذشت

عه جدی 😅 چه باحال منم مثل این میمونم که هی فکرامو شبا ریکاوری میکننم دوباره نگاه میکنم هر شب برا ه ...

نه شما نشخوار فکردی می کنی یعنی هی فکر می کنی و دوباره انچامش می دی باید از ادامه ی فکر غلط اجتناب کنی که سخته اولش...

فردای اون روز پزشک از تک تکشون حالشون و واکنش و اینا رو می پرسید و حتی با گریه و خشم و همه چی حالشون ...

عه پس فیلمه اینطوریه که با ترسشون روبه روشون کرده و بعد راه حل و درمان چه خوب بعدش چی شد

نه شما نشخوار فکردی می کنی یعنی هی فکر می کنی و دوباره انچامش می دی باید از ادامه ی فکر غلط اجتناب ک ...

آره خیلی سخته هر اتفاقی که میفته شاید ده بار در روز فقط به هاون فکره فکر کنم 

فردا اون ها رو جدا جدا به باغ وحش می برد و از دور و کمی بعد نزدیک تر نشونشون می داد این مرحله سخت بود اما کاملا پزشک کنارشون بود و حتی محکم داشتنش اما مواجهه کار رو بهتر کرد...شب رو بهتر خوابیدن.فردا آزمون سخت تری داشتن و اون لمس اون حیوانات در جعبه ی شیشه ای باز هم با همراهی پزشک خانم بود که واقعا جدی و خونسرو و آروم بود اما اونا انگار جهنم رو تجربه می کردن ...خلاصه دست زدن و روز بعد امتحان نهایی مواجج اون ها به تنهایی بدون پزشک در اتاق با خود اون حیوانات بود  که مثلا باید عروسکشون رو یا خود اصلیشون رو در جعبه می گذاشتن خیلی خیلی سخت بود و بعد درمان شدن

فردا اون ها رو جدا جدا به باغ وحش می برد و از دور و کمی بعد نزدیک تر نشونشون می داد این مرحله سخت بو ...

خیلی قشنگ بود منی که فیلم رو ندیدم اینطوری که تعریف کردی واقعا تصورش کردم چقدر خوبه که پله پله با ترسات روبه‌رو بشی و کم کم دغدغه ای واست نباشن و خوب بشی 

ببین هر کسی که درگیر میشه مراحل درمانش کاملا متفاوت با دیگری هست...اما کارهایی که افراد کردن و بعدا پشیمون نشدن...مطالعه کتاب مناسب چرا؟چون مطالعه اطلاعات مفید می ده و شما حتی اگر دو خط فهمیده باشی به خاطر فهمیدن اطلاعات جدید احساس مفید بودن می کتی و از اون طرف ذهن درگیر و خسته از یک امر مفید میشه دقیقا بر عکس جریان سیل افکار خراب حرکت کردنه اولش سخته ولی با حجم کم شروع کن ...داستان کوتاه در هر ژانری به غیر از ترسناک و بیش از حد هیجان آور.

بیشترش فکر مرگه و خوب مشکلات اون روز هم فکر میکنم زیاد اما نه به اون حد

یک کتاب خوندم که مرگ در شکل یک بانو هست و وسط کارش که بی برو برگرد گرفتن جان انسان ها بود عاشق یک نوازنده می شه...برو این کتاب رو بخون...زیباست

ببین هر کسی که درگیر میشه مراحل درمانش کاملا متفاوت با دیگری هست...اما کارهایی که افراد کردن و بعدا ...

آره کتاب خیلی خوبه در این موارد به جای فکر کردن های زیاد به این موضوعات و بعدم آدم ناراحت میشه کتاب آدمو سرگرم میکنه آره و و تو اون لحظه کار مفیدی داری انجام میدی من بیشتر ژانر کمدی دوست دارم و همینطور روانشناسی هم میخوام کتاب های خوبشو بخونم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز