2777
2789
عنوان

بی خوابی نگرانی و فکرای بد

638 بازدید | 75 پست

من یه چند وقته خوابم نمی‌بره اگه تاپیک قبلی رو بخونین میفهمین واسه چیه یه هفته حالم خوب بود دوباره امشب خوابم نمی‌بره و فردا کار دارم و جدی باید سرحال باشم و الان خیلی استرس دارم شدید😭 میشه بگین چی کار کنم؟

حس میکنم اتفاقی بدی قراره بیفته خیلی داغونم

سلام عزیزم منم دقیقا مشکل تورو دارم یعنی چند وقته اینجوری شدم شبی نیست برمرگ فکر نکنم یهو نفسم میگیره میخام بمیرم از بس ک میترسم نمی‌دونم درمونش چیه ولی دگ دارم روانی میشم

خدایاشکرت نمی‌دونم حکمتت چیه ک منو لایق مادر شدن نمیدونی....

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سلام عزیزم منم دقیقا مشکل تورو دارم یعنی چند وقته اینجوری شدم شبی نیست برمرگ فکر نکنم یهو نفسم میگیر ...

جدی توهم منم ۶ ماهه اینطوریم . چقدر اینجا شبیه من زیاده من همش فکر میکردم دیوونم هیشکی مثل من نیست و واقعا فکر چرتی دارم ایشالا حالمون خوب بشه

سلام عزیزم...شما فوبیا در مورد مرگ داری و ممکنه تا الان به چندین حالت مرگ و درد اون لحظه فکر کرده باشی و بعد نشخوار فکری در این مورد...خب چیزی که پیداست ارتباط تلخ شما با درک مسئله ی مرگ هست که می تونه نشات گرفته از یک اتفاق مرتبط با این موضوع باشه

نمیخوام زیاد برم بالا منبر

ولی مرگ رو باید قبول کنی... چه بخوای چه نخوای هر سفری یه پایانی داره... منم یه مدت مثل تو بودم... ولی بعد یه مدت به یه آدم سرشناسی که فوت شده کراش زدم و با خودم گفتم خب ببین اون شخص با اون همه قابلیت و توانایی و مشهوریت رفته زیر خروار ها خاک... پس اگه یه روزی هم من بمیرم منم مثل اون قراره این سفر رو برم.... مرگ بخشی از زندگیه:) ♡

سلام عزیزم...شما فوبیا در مورد مرگ داری و ممکنه تا الان به چندین حالت مرگ و درد اون لحظه فکر کرده با ...

بله خیلی  یه مدت اتفاق پشت سر همی مثل مرگ برخی از افراد فامیل آشنا به وجود اومد و از اون موقع دیگه ترس دارم و فکرش از ذهنم بیرون نمیره

نمیخوام زیاد برم بالا منبر ولی مرگ رو باید قبول کنی... چه بخوای چه نخوای هر سفری یه پایانی داره... ...

آره قبول کردنش برام سخته میترسم از دردش از اینکه آدم درستی بودم یا نه بعدش چی میشه واقعا خودمم به اونا فکر کردم خیلی ناراحت کننده هست

جدی توهم منم ۶ ماهه اینطوریم . چقدر اینجا شبیه من زیاده من همش فکر میکردم دیوونم هیشکی مثل من نیست و ...

شما متوهم نیستی ترس بیش از حد از مرگ و تعریف نادرستی که در ذهنت نسبت بهش داری به این انداختت...این یک مسئله ی روانی و کاملا قابل حله.یکی از حشره می ترسه حتی از پروانه و به این علت حتی بیرون از منزل نمیره تا از اون موجود آسیب نبینه.من یک برنامه خیلی عالی در این مورد دیدم و درمان فوبیا...البته افسردگی شما با این موضوع ادغام شده یا شاید فوبیا انقدر عمیقه که به همه چیز دامن زده و فکر می کنید افسرده اید

علاوه بر اون...هنگام خواب میزان استرس بالا میره و راه کنترل از طریق تنظیم ساعت خواب حتی اگر خوابت نم ...

ساعت خوابم که مشکل داره بعضی وقتا ۲ ۱۲ ۳ ۱۱ میخوابم عصرا هم میخوابم بعد شب دیگه خستگیم از بین رفته و فکرا میریزه رو سرم و صبح خواب آلودم ممنون❤️

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792