برگردم ب عقب انقد بابام ومحکمبغل میگیرم همیشه از بوسیدن پاهاش خجالت میکشیدم دستش ومیبوسیدمولی پاش وفقط رومنمیشد روزی که برااخرین بار قبل بذارنش سردخونه دیدمش خمشد کل پاهاش وبوسیدم ولی برگردمعقب فقط پاهاش ومیبوسم
دیگه نمیذارم بره بیمارستان کوفتی شاید نمیرفت انقدر زود تمومنمیشد