توازدواج قبلیم اجازه نداشتم برم سرپرمارکت سرکوچه....یادمه بخاطر خرید ی بسته ترشی چ دعوایی راه انداخت....یامامانش پرش میکرد ک ایوای اینو نخریاااا اونو نخریاااا هرچی حراجی بود نشون میکردن منو میبردن اونجاک اصلا باب میلیمم نبود...چون همین خرج اندک و ناچیز رو اون میداد اجازه ب خودش میداد ک هرچیی توهینه بارم کنه....قبل اونم پدرمادرم برام برام تعین میکردن ..حتی روسری سرم...حتی ی پره کاه.......
کارکردم...دستم جیب خودم..دسته هر چی دخالته کوتاه کردم..
اینا ب کنار...
این احساس شرم وخجالت ک توفروشگاه بعت دست میده چون اون شخص کناریت ک خرجت باهاشه هی داره چونه میزنه آقا تخفیف بده ندارم وضع ضعیفه فلان بهمان ..ب آدم ب دید سطح پایین نگا مبکنن...شرم این لحظه رو انقد تجربه کردم ک نمیتونم بگم.کل عزت نفسم پودرمیشد...اما نمیتونستم چیزی بگم چون ب قول اونا باید سپاسگذارشونم بودم چون پول نون میدن!!...
دقیقا بهت مصرف کننده و نون خور اضافه نگا میکنن..
وقتی مستقلی...بی هیچ چک وچونه خودت خرید میکنی بی هیچ ترس و خجالتی و اینکه مجبوری ازکسی اجازه بگیری..
اینطور نیست؟؟
حس قشنگیه..😌...